پاره ای از ریگ. (منتهی الارب) (آنندراج) ، ریگ بزرگ. (مهذب الاسماء) ، ریگ پاره ای که در پهلوی درخت باشد، تاریکی. (منتهی الارب) (آنندراج). و رجوع به طرفاس شود
پاره ای از ریگ. (منتهی الارب) (آنندراج) ، ریگ بزرگ. (مهذب الاسماء) ، ریگ پاره ای که در پهلوی درخت باشد، تاریکی. (منتهی الارب) (آنندراج). و رجوع به طرفاس شود
مانند. بمانند. مثل. همچون. بسان. (یادداشت مؤلف) : جمله صید این جهانیم ای پسر ما چو صعوه مرگ برسان زغن. رودکی. غریوی برآوردبرسان شیر بسی دشمن آورد چون گور زیر. دقیقی. رخش گشت از اندوه برسان قیر چنان شد کجا خسته گردد به تیر. فردوسی. دلیری که بدنام او اشکبوس همی برخروشید برسان کوس. فردوسی. هیونی فرستاد برسان باد برآمد برفور فوران نژاد. فردوسی. اندر سفری دایم برسان قمر لیکن هم دست سفر داری هم روی قمر داری. فرخی. گر کسی گوید که در گیتی کسی برسان اوست گر همه پیغمبری باشد بود یافه درای. منوچهری. چنین آفاق پر ز آیات حکمت نبشته سر بسر برسان دفتر. ناصرخسرو. نگین و تیغ و تاج و تخت و ملک و گنج با لشکر همه برسان فرزندند و سلطانشان پدر بر سر. (یادداشت مؤلف از ترجمان البلاغۀ رادویانی)
مانند. بمانند. مثل. همچون. بسان. (یادداشت مؤلف) : جمله صید این جهانیم ای پسر ما چو صعوه مرگ برسان زغن. رودکی. غریوی برآوردبرسان شیر بسی دشمن آورد چون گور زیر. دقیقی. رخش گشت از اندوه برسان قیر چنان شد کجا خسته گردد به تیر. فردوسی. دلیری که بدنام او اشکبوس همی برخروشید برسان کوس. فردوسی. هیونی فرستاد برسان باد برآمد برفور فوران نژاد. فردوسی. اندر سفری دایم برسان قمر لیکن هم دست سفر داری هم روی قمر داری. فرخی. گر کسی گوید که در گیتی کسی برسان اوست گر همه پیغمبری باشد بود یافه درای. منوچهری. چنین آفاق پر ز آیات حکمت نبشته سر بسر برسان دفتر. ناصرخسرو. نگین و تیغ و تاج و تخت و ملک و گنج با لشکر همه برسان فرزندند و سلطانشان پدر بر سر. (یادداشت مؤلف از ترجمان البلاغۀ رادویانی)
دهی است از دهستان سیاهکل بخش سیاهکل دیلمان شهرستان لاهیجان، متصل به سیاهکل. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل مرطوب است. سکنۀ آن 221 تن. آب آن از رود خانه شمرود و محصول آن برنج، ابریشم، چای، لبنیات و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 2) ، مستی. (ناظم الاطباء). رجوع به برخفج و برخفچ و برفخج و برفخچ و فرنجک شود
دهی است از دهستان سیاهکل بخش سیاهکل دیلمان شهرستان لاهیجان، متصل به سیاهکل. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل مرطوب است. سکنۀ آن 221 تن. آب آن از رود خانه شمرود و محصول آن برنج، ابریشم، چای، لبنیات و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 2) ، مستی. (ناظم الاطباء). رجوع به برخفج و برخفچ و برفخج و برفخچ و فرنجک شود
دهی است از دهستان قلقل رود شهرستان تویسرکان. سکنۀ آن 100 تن. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5) ، برق زدن. پیدا شدن آذرخش، ترسانیدن و بیم کردن کسی، برقان طعام بزیت یا روغن، اندکی زیت یا روغن در آن ریختن، برقان نجم، برآمدن ستاره، برقان مراءه، آراسته شدن و زینت گرفتن زن.
دهی است از دهستان قلقل رود شهرستان تویسرکان. سکنۀ آن 100 تن. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5) ، برق زدن. پیدا شدن آذرخش، ترسانیدن و بیم کردن کسی، برقان طعام بزیت یا روغن، اندکی زیت یا روغن در آن ریختن، برقان نجم، برآمدن ستاره، برقان مراءه، آراسته شدن و زینت گرفتن زن.
ملتئم. باآرام و طمأنینه. مهربان. - برچسبان بودن، التیام. مهربان بودن با یکدیگر. (یادداشت مؤلف) : ترفیه بالرفاء و البنین گفتن بوجه دعا در زناشوئی یعنی مجتمع و برچسبان و باآرام و طمأنینه باشند. - برچسبان شدن، کتن. (منتهی الارب)
ملتئم. باآرام و طمأنینه. مهربان. - برچسبان بودن، التیام. مهربان بودن با یکدیگر. (یادداشت مؤلف) : ترفیه بالرفاء و البنین گفتن بوجه دعا در زناشوئی یعنی مجتمع و برچسبان و باآرام و طمأنینه باشند. - برچسبان شدن، کتن. (منتهی الارب)