مووی (Movie) واژه ای است که صرفا کارکرد اقتصادی فیلم را بیان می کند. درایران اصطلاح ”بفروش“ یا اصطلاح لمپنی ”برفوش“ رایج است. این نوع فیلمها مولفه هایی شناخته شده دارند و با تغییر آدمها و محل وقوع حوادث، یکی بعد از دیگری به نمایش عمومی در می آیند.
مووی (Movie) واژه ای است که صرفا کارکرد اقتصادی فیلم را بیان می کند. درایران اصطلاح ”بفروش“ یا اصطلاح لمپنی ”برفوش“ رایج است. این نوع فیلمها مولفه هایی شناخته شده دارند و با تغییر آدمها و محل وقوع حوادث، یکی بعد از دیگری به نمایش عمومی در می آیند.
زرپوشیده. (فرهنگ فارسی معین) :... خود را به میان آن لشکر خونخوار انداخته، هر جوان زرپوش را که بنظر می آورد شمشیر در کار آدمی کرد. (مجمل التواریخ گلستانه ص 27) ، به زربافته. (بهار عجم). زردوزی شده (جامه). (فرهنگ فارسی معین) : چه سود از اطلس و دیبای زرپوش بماه دی چو نتوان کرد بر دوش. امیرخسرو (از بهار عجم). - زرپوش اطلس، جامۀ زرکش که جنس آن اطلس باشد. (فرهنگ فارسی معین)
زرپوشیده. (فرهنگ فارسی معین) :... خود را به میان آن لشکر خونخوار انداخته، هر جوان زرپوش را که بنظر می آورد شمشیر در کار آدمی کرد. (مجمل التواریخ گلستانه ص 27) ، به زربافته. (بهار عجم). زردوزی شده (جامه). (فرهنگ فارسی معین) : چه سود از اطلس و دیبای زرپوش بماه دی چو نتوان کرد بر دوش. امیرخسرو (از بهار عجم). - زرپوش اطلس، جامۀ زرکش که جنس آن اطلس باشد. (فرهنگ فارسی معین)
پیرامون دهان چرندگان و منقار پرندگان. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء). برپوس. (انجمن آرا) (برهان) (آنندراج). کلمه مصحف بدپوز، بتفوز است. رجوع به برپوس و بدفوز و بتفوز شود، قدر چیزی دریافتن. (آنندراج) : تا که سنجد بر متاع حسن او صد سال و ماه آسمان خورشید و مه را برترازومیزند. مخلص کاشی (آنندراج)
پیرامون دهان چرندگان و منقار پرندگان. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء). برپوس. (انجمن آرا) (برهان) (آنندراج). کلمه مصحف بدپوز، بتفوز است. رجوع به برپوس و بدفوز و بتفوز شود، قدر چیزی دریافتن. (آنندراج) : تا که سنجد بر متاع حسن او صد سال و ماه آسمان خورشید و مه را برترازومیزند. مخلص کاشی (آنندراج)
برپوز است که پیرامون دهان و منقار پرندگان باشد. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) : آنکه را بد ز پیل ملموسش دست و پای سطبر برپوسش گفت شکلی چنانکه مضبوط است راست همچون عمود مخروط است. سنایی (آنندراج). کلمه مصحف بدفوز و بتفوز است. رجوع به بتفوز و بدفوز شود
برپوز است که پیرامون دهان و منقار پرندگان باشد. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) : آنکه را بد ز پیل ملموسش دست و پای سطبر برپوسش گفت شکلی چنانکه مضبوط است راست همچون عمود مخروط است. سنایی (آنندراج). کلمه مصحف بدفوز و بتفوز است. رجوع به بتفوز و بدفوز شود
بالاپوش. زیرا که زبر به معنی بالاست. (انجمن آرا) (آنندراج). لباسی که بالای لباسهای دیگر پوشند. (فرهنگ نظام). بالاپوش. (ناظم الاطباء). جامۀ رویین. دثار. روی پوش: فراوان پرستنده پیشش بپای ز زربفت پوشیده مکی قبای. زبرپوشش جزع بسته بزر برو بافته چشمهای گهر. فردوسی. بحر که در داد و گهر جوش او جامۀ غوک است زبرپوش او. ناصرخسرو. جوهرقابل چو از اقبال او تشریف یافت جلوه هردم در زبرپوش مجدد میکند. اثیرالدین اخسیکتی. ، بمعنی قبا درست می آید که بر بالای ارخالق پوشند و ارخالق ترکی است و بپارسی آنرا پشتک و زبرپوش گویند و اکنون اگر جبه را زبرپوش گویند صواب است. (انجمن آرا) (آنندراج) : کله را ساز زیب کلۀ مشک کمر را ساز آذین زبرپوش. سنائی. ، هرچیز که وقت خوابیدن بر بالای آدمی پوشند عموماً. (از برهان قاطع). آنچه برای خواب بر رو کشند. (فرهنگ نظام). هرچیز که در وقت خوابیدن به روی آدمی پوشند. (ناظم الاطباء) ، لحاف را گویند خصوصاً. (برهان قاطع). لحاف. (ناظم الاطباء). لحاف باشد و آنرا بالاپوش نیز گویند. (جهانگیری) : فلک گرچه زبرپوش وجود است بچشمش سخت خلقان مینماید. شرف شفروه
بالاپوش. زیرا که زبر به معنی بالاست. (انجمن آرا) (آنندراج). لباسی که بالای لباسهای دیگر پوشند. (فرهنگ نظام). بالاپوش. (ناظم الاطباء). جامۀ رویین. دثار. روی پوش: فراوان پرستنده پیشش بپای ز زربفت پوشیده مکی قبای. زبرپوشش جزع بسته بزر برو بافته چشمهای گهر. فردوسی. بحر که در داد و گهر جوش او جامۀ غوک است زبرپوش او. ناصرخسرو. جوهرقابل چو از اقبال او تشریف یافت جلوه هردم در زبرپوش مجدد میکند. اثیرالدین اخسیکتی. ، بمعنی قبا درست می آید که بر بالای ارخالق پوشند و ارخالق ترکی است و بپارسی آنرا پشتک و زبرپوش گویند و اکنون اگر جبه را زبرپوش گویند صواب است. (انجمن آرا) (آنندراج) : کله را ساز زیب کلۀ مشک کمر را ساز آذین زبرپوش. سنائی. ، هرچیز که وقت خوابیدن بر بالای آدمی پوشند عموماً. (از برهان قاطع). آنچه برای خواب بر رو کشند. (فرهنگ نظام). هرچیز که در وقت خوابیدن به روی آدمی پوشند. (ناظم الاطباء) ، لحاف را گویند خصوصاً. (برهان قاطع). لحاف. (ناظم الاطباء). لحاف باشد و آنرا بالاپوش نیز گویند. (جهانگیری) : فلک گرچه زبرپوش وجود است بچشمش سخت خلقان مینماید. شرف شفروه
آنچه بر سر دیگ کماجدان کاسه خم و جز آن گذارند تا محتوی آن محفوظ ماند، مقنعه زنان سر انداز. یا سر پوش از سر طبق برداشتن، از روی طبق سرپوش را بر کنار کردن، سری را فاش کردن، آنکه سر دیگری را نگاه دارد رازدار
آنچه بر سر دیگ کماجدان کاسه خم و جز آن گذارند تا محتوی آن محفوظ ماند، مقنعه زنان سر انداز. یا سر پوش از سر طبق برداشتن، از روی طبق سرپوش را بر کنار کردن، سری را فاش کردن، آنکه سر دیگری را نگاه دارد رازدار