مخفف بارور. باردار و میوه دار. (برهان). صاحب بار و صاحب میوه. (هفت قلزم). مثمر. نخل بارور. (آنندراج) : ز سر تا بپایش ببوئید سخت شداز پیش او سوی برور درخت. فردوسی. بدخل نیک و بتربت خوش و بآب تمام بکشتمند و بباغ و ببوستان برور. فرخی. گر درخت ازبهر بر باشد عزیز جان بر است و تن درخت برور است. ناصرخسرو. گیتی چو چشم و صورت ایشان درو بصر عالم درخت برور و ایشان بر او برند. ناصرخسرو. شاخی که بار او نبود ما را آن شاخ پس چه بی بر و چه برور. ناصرخسرو
مخفف بارور. باردار و میوه دار. (برهان). صاحب بار و صاحب میوه. (هفت قلزم). مثمر. نخل بارور. (آنندراج) : ز سر تا بپایش ببوئید سخت شداز پیش او سوی برور درخت. فردوسی. بدخل نیک و بتربت خوش و بآب تمام بکشتمند و بباغ و ببوستان برور. فرخی. گر درخت ازبهر بر باشد عزیز جان بر است و تن درخت برور است. ناصرخسرو. گیتی چو چشم و صورت ایشان درو بصر عالم درخت برور و ایشان بر او برند. ناصرخسرو. شاخی که بار او نبود ما را آن شاخ پس چه بی بر و چه برور. ناصرخسرو
فراویز وسجاف جامه و دامن و سرهای آستین پوستین. (برهان). پیوند که در جامه کنند. (شرفنامۀ منیری). سنجاف و فراویز جامه و دامن و سرهای آستین و پوستین. (هفت قلزم). بروز. و رجوع به بروز شود.
فراویز وسجاف جامه و دامن و سرهای آستین پوستین. (برهان). پیوند که در جامه کنند. (شرفنامۀ منیری). سنجاف و فراویز جامه و دامن و سرهای آستین و پوستین. (هفت قلزم). بروز. و رجوع به بروز شود.
مخفف باروری. مثمر بودن. رجوع به برور و باروری شود، ظاهر شدن و آشکار شدن برق. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، ترسیدن و بیم کردن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به برق شود
مخفف باروری. مثمر بودن. رجوع به برور و باروری شود، ظاهر شدن و آشکار شدن برق. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، ترسیدن و بیم کردن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به بَرَق شود
پسر یا مردی که در پدر و مادر یا یکی از آن دو با شخص مشترک باشد اخ اخوی داداش بردر یا برادر پدر. عم عمو. یا برادر حقیقی. برادر از یک پدر و یک مادر. یا برادر دینی. هم کیش هم مذهب. یا برادر رضاعی. پسر یا مردی که با شخص از یک پستان شیر خورده باشد پسر دایه شخص. یا برادر شوهر. مردی که اخوی شوهر زنی باشد خوسره. یا برادر مادر. دایی خال خالو
پسر یا مردی که در پدر و مادر یا یکی از آن دو با شخص مشترک باشد اخ اخوی داداش بردر یا برادر پدر. عم عمو. یا برادر حقیقی. برادر از یک پدر و یک مادر. یا برادر دینی. هم کیش هم مذهب. یا برادر رضاعی. پسر یا مردی که با شخص از یک پستان شیر خورده باشد پسر دایه شخص. یا برادر شوهر. مردی که اخوی شوهر زنی باشد خوسره. یا برادر مادر. دایی خال خالو