جدول جو
جدول جو

معنی برنامه - جستجوی لغت در جدول جو

برنامه
مجموعه ای از کارهایی با طرح مشخص که در زمان خاصی انجام می شود، دستور کار، پرگرام، بخش های پخش شده از تلویزیون، رادیو، نمایش و مانند آن، جدولی برای انجام بعضی کارها مثلاً برنامۀ مسابقات، دستورالعمل داده شده به رایانه، آنچه در ابتدای نامه یا کتاب نوشته می شد، عنوان، دیباچه
تصویری از برنامه
تصویر برنامه
فرهنگ فارسی عمید
برنامه
(بَ مَ / مِ)
مرکّب از: بر، پیشوند + نامه، به معنی سرنامه، یعنی آنچه بر سر کتابتها و نامه ها نویسند و به عربی القاب و عنوان گویند. (برهان) (آنندراج)، برنامج و برنامجه معرب آنست. (از آنندراج)، عنوان و لقب و دیباچه و آنچه بر سر کتاب و یا نامه نویسند. (ناظم الاطباء)، بندنامه. سحا. لقب. سجاغ. پاشنامه. پاچنامه. پاژنامه. ورنامه.
لغت نامه دهخدا
برنامه
دیباچه، عنوان، سر نامه
تصویری از برنامه
تصویر برنامه
فرهنگ لغت هوشیار
برنامه
((بَ مِ))
عنوان، دستور کار یک مجلس، خطابه، جشن، آن چه که از رادیو، تلویزیون و سینما پخش می شود، مجموعه کارهایی که به هدف مشخصی ختم شود
تصویری از برنامه
تصویر برنامه
فرهنگ فارسی معین
برنامه
پروژه
تصویری از برنامه
تصویر برنامه
فرهنگ واژه فارسی سره
برنامه
پروگرام، دستور کار، طرح، نقشه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
برنامه
برنامجٌ
تصویری از برنامه
تصویر برنامه
دیکشنری فارسی به عربی
برنامه
Program
تصویری از برنامه
تصویر برنامه
دیکشنری فارسی به انگلیسی
برنامه
programme
تصویری از برنامه
تصویر برنامه
دیکشنری فارسی به فرانسوی
برنامه
programma
تصویری از برنامه
تصویر برنامه
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
برنامه
پروگرام
تصویری از برنامه
تصویر برنامه
دیکشنری فارسی به اردو
برنامه
программа
تصویری از برنامه
تصویر برنامه
دیکشنری فارسی به روسی
برنامه
Programm
تصویری از برنامه
تصویر برنامه
دیکشنری فارسی به آلمانی
برنامه
програма
تصویری از برنامه
تصویر برنامه
دیکشنری فارسی به اوکراینی
برنامه
program
تصویری از برنامه
تصویر برنامه
دیکشنری فارسی به لهستانی
برنامه
程序
تصویری از برنامه
تصویر برنامه
دیکشنری فارسی به چینی
برنامه
প্রোগ্রাম
تصویری از برنامه
تصویر برنامه
دیکشنری فارسی به بنگالی
برنامه
programa
تصویری از برنامه
تصویر برنامه
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
برنامه
programu
تصویری از برنامه
تصویر برنامه
دیکشنری فارسی به سواحیلی
برنامه
program
تصویری از برنامه
تصویر برنامه
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
برنامه
프로그램
تصویری از برنامه
تصویر برنامه
دیکشنری فارسی به کره ای
برنامه
プログラム
تصویری از برنامه
تصویر برنامه
دیکشنری فارسی به ژاپنی
برنامه
תוכנית
تصویری از برنامه
تصویر برنامه
دیکشنری فارسی به عبری
برنامه
programa
تصویری از برنامه
تصویر برنامه
دیکشنری فارسی به پرتغالی
برنامه
program
تصویری از برنامه
تصویر برنامه
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
برنامه
โปรแกรม
تصویری از برنامه
تصویر برنامه
دیکشنری فارسی به تایلندی
برنامه
programma
تصویری از برنامه
تصویر برنامه
دیکشنری فارسی به هلندی
برنامه
कार्यक्रम
تصویری از برنامه
تصویر برنامه
دیکشنری فارسی به هندی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرنامه
تصویر سرنامه
عنوان و آنچه در بالای نامه نوشته شود، مقدمۀ کتاب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بارنامه
تصویر بارنامه
کاغذ حاوی مشخصات بار، وسیلۀ حمل، گیرنده و فرستنده که در آن وزن و نوع کالاهایی را که از شهری به شهر دیگر حمل می شود می نویسند تا گیرنده به موجب آن از گاراژ یا پست خانه تحویل بگیرد، پروانۀ باریافتن به بارگاه پادشاه، لاف، گزاف، ادعا، مباهات، تفاخر، برای مثال بتی که در سر او هست بارنامۀ حسن / ز شور عشق شده ست این دلم مسخر او ی نه بر مجاز است این شور عشق در دل من / نه بر محال است این بارنامه بر سر او (امیرمعزی - ۵۹۲)، اسباب تجمل و بزرگی
فرهنگ فارسی عمید
آنچه بر سر کتابتها نویسند که بشرق مطالعه فلان برسد عنوان: چوزان نامه ورنامه بر خواندند سخنهای نغزش بر افشاندند. (رشیدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرنامه
تصویر سرنامه
آنچه که بر سر کتابها نویسند که در فلان محل برسد
فرهنگ لغت هوشیار
کاغذی که در آن وزن و نوع کالاهائی که از شهر بشهر دیگر حمل میشود مینویسند که گیرنده بموجب آن تحویل بگیرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برنامج
تصویر برنامج
پارسی تازی گشته برنامه تراز نامه دستور کار
فرهنگ لغت هوشیار
بولتن، نشریه خبری سازمانی
فرهنگ واژه مترادف متضاد