- برمه
- شکوفه روفاندار (درخت مسواک) دیگ دیگ سنگی افزاری است درودگر انرا که بوسیله آن چوب و تخته را سوراخ کنند مثقب
معنی برمه - جستجوی لغت در جدول جو
- برمه
- اسکنه، وسیلۀ فلزی دسته داری که نجاران برای سوراخ کردن چوب و یا ایجاد شیار به کار می برند، ماهه، پرمه، پرماه، پرما، برماه، بهرمه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فیش، ورق، صفحه
غلام، کنیز، اسیر
مخالفت عصیان، خودرایی خودخواهی، عاق شدگی
باسمه: ترکی پارچه نگاری زر نگاشته
گوشه ای از بزمگاه
آفریدگان، آفریده، خلق
روزگار، زمان
پیوسته نگریستن ومژه برهم نزدن
با همدیگر، با هم، با یکدیگر
پوستی که هنوز آن را دباغت نکرده باشند
ریش انبوه و بلند
ضمانت مخصوصی است از جان و مال که شخص ماهانه مبلغی به شرکت بیمه پرداخت می کند و در صورت اصابت به مال و جان شرکت مبلغ معینی پرداخت می نماید، اطمینان
خرگوش، زره تابان
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
عنوان اجداد خاندان برمکیان و در اصل عنوان و لقبی بوده که به رئیس روحانی معبد بودایی بلخ می دادند، برمک معروف پدربزرگ یحیی وزیر مشهور هارون الرشید است
آبگیر، تالاب
آسورانس
خرد ستور: بره بزغاله گوساله سیاشب شب های بی ماه خر سنگ، کار دشوار، یل
شکوفه
شاخ درخت، کشت، زراعت
جمع بار نیکو کاران صالحان
بنده زر خرید
پاره وحصه و بهره
قاطع، برنده، برا، بیزاری، بیگناهی، وارهیدگی، وام رهی، آک رهی (آک عیب)
غنچه
خانه دیو دیو جای، ریگستان