- برمنشی
خودپسندی، خودستایی، تکبر
معنی برمنشی - جستجوی لغت در جدول جو
- برمنشی (بَ مَ نِ)
کبر. تکبر. عجب. نخوت. (یادداشت دهخدا). خودپسندی. و رجوع به برمنش شود
- برمنشی
تکبر، عجب، کبر
- برمنشی
خودپسندی، تکبر، والامنشی
- برمنشی
خودخواهی، خودپسندی، غرور، تکبر، افاده، تفرعن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عضو اصلی تنفس ماهی که به وسیلۀ آن اکسیژن موجود در آب را جذب می کند، آب شش
(بَ مَ نِ)
لغت نامه دهخدا
متکبر. بانخوت. معجب. (یادداشت دهخدا) :
چو برگشت ازو برمنش گشت و مست
چنان دان که هرگز نیاید بدست.
فردوسی.
بر آن چرب دستی رسیده بکام
یکی برمنش مردمانی بنام.
فردوسی
چو برگشت ازو برمنش گشت و مست
چنان دان که هرگز نیاید بدست.
فردوسی.
بر آن چرب دستی رسیده بکام
یکی برمنش مردمانی بنام.
فردوسی
خودخواه، خودپسند، مغرور، متکبر، پرافاده، متفرعن
خودستایی کردن، خودپسندی کردن، مغرورشدن، تکبر ورزیدن، افاده کردن، تفرعن فروختن
