- برقه (دخترانه)
- درخشیدن جسمی در مقابل تابش اشعه آفتاب یا هر چیز دیگر (نگارش کردی: بریقه)
معنی برقه - جستجوی لغت در جدول جو
- برقه
- باک بیم
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
رنگ زدن، سرخ کردن جامه، زرد کردن جامه
تکه تکه کردن دریدن پاره کردن، گشادراه رفتن درستور، بدبافتن جامه را پاره ای ازجامه، گیاه اندک
پهلو، استخوان پهلو، دنده
استخوان پهلو، دنده
درخش
دسته، گروه
فیش، ورق، صفحه
غلام، کنیز، اسیر
دریده پررو عرقه شخص سرد و گرم روزگار چشیده و نادرست جسور و دریده
شکوفه روفاندار (درخت مسواک) دیگ دیگ سنگی افزاری است درودگر انرا که بوسیله آن چوب و تخته را سوراخ کنند مثقب
آفریدگان، آفریده، خلق
روزگار، زمان
گاو نر یا ماده، گاو
پیسگی، سیاهی و سفیدی
سپر گاو سپر، سوسک شاخدار سپری که از پوست گاو یا گاومیش یا کرگدن سازند گاو سپر جمع درق
آبگیر، تالاب
خشتک گریبان
رگبار
روشنی و درخشنگدی
شاخ درخت، کشت، زراعت
جمع بار نیکو کاران صالحان
بنده زر خرید
پاره وحصه و بهره
قاطع، برنده، برا، بیزاری، بیگناهی، وارهیدگی، وام رهی، آک رهی (آک عیب)
زن نیکوکار، زن صاحب جمال
برفک (در گویش شیرازی) زرک (زر ورق)
روبند زنان
باک بیم
خانه دیو دیو جای، ریگستان
سپیدک خجک ناخن
راهنما، مشایعت کننده
مانند برگ، تکه کاغذ