گوناگونی و اختلاف الوان. (ناظم الاطباء)، بافته ای باشد از پشم شتر که بیشتر درویشان از آن قبا و کلاه سازند. (برهان). قسمی از پشمینه که از پشم شتر بافند. (انجمن آرا). قسمی جامۀ پشمین دستباف که از آن سرداری و قبا میکردند. (یادداشت مؤلف). این پشمینه در ایران اکنون چنان تکمیلی یافته که ملوک و امرا از آن قبا و جبه کنند. (انجمن آرا). نوعی پارچۀ ضخیم که در خراسان از پشم شتر یا کرک بز با دست بافند و از آن جامۀ زمستانی دوزند. (فرهنگ فارسی معین). پارچه ای از کرک گوسفند و بسیار نفیس و اعلا که از آن جبه و سرداری دوزند، و برک بخرز و کرمان بر سایر اقسام آن ترجیح دارد. (ناظم الاطباء) : با برک گفت که دوزم عسلی ّ تو بدوش که بسرما نکنم حرب بگاه پیکار. نظام قاری. قاری مصنفات تو بر پوشی و برک هر جا رفوگران هنرور نوشته اند. نظام قاری. میکرد سرکشی برک شدّه زآن جهت خود را سیه گلیم و پراکنده حال یافت. نظام قاری. ، جامۀ کوتاهی باشد تا کمرگاه که بیشتر مردم دارالمرز (تبرستان) پوشند. (برهان) (انجمن آرا). و آنرا پشتک خوانند. (انجمن آرا). دستک. جامۀ کوتاه تا کمر که مردم مازندران و گیلان پوشند. (ناظم الاطباء) : تو سبزپوش روی سفیدی بسان خضر از سندست عمامه وز استبرقت برک. کمال غیاث (از انجمن آرا)
گوناگونی و اختلاف الوان. (ناظم الاطباء)، بافته ای باشد از پشم شتر که بیشتر درویشان از آن قبا و کلاه سازند. (برهان). قسمی از پشمینه که از پشم شتر بافند. (انجمن آرا). قسمی جامۀ پشمین دستباف که از آن سرداری و قبا میکردند. (یادداشت مؤلف). این پشمینه در ایران اکنون چنان تکمیلی یافته که ملوک و امرا از آن قبا و جبه کنند. (انجمن آرا). نوعی پارچۀ ضخیم که در خراسان از پشم شتر یا کرک بز با دست بافند و از آن جامۀ زمستانی دوزند. (فرهنگ فارسی معین). پارچه ای از کرک گوسفند و بسیار نفیس و اعلا که از آن جبه و سرداری دوزند، و برک بخرز و کرمان بر سایر اقسام آن ترجیح دارد. (ناظم الاطباء) : با برک گفت که دوزم عسلی ّ تو بدوش که بسرما نکنم حرب بگاه پیکار. نظام قاری. قاری مصنفات تو بر پوشی و برک هر جا رفوگران هنرور نوشته اند. نظام قاری. میکرد سرکشی برک شدّه زآن جهت خود را سیه گلیم و پراکنده حال یافت. نظام قاری. ، جامۀ کوتاهی باشد تا کمرگاه که بیشتر مردم دارالمرز (تبرستان) پوشند. (برهان) (انجمن آرا). و آنرا پشتک خوانند. (انجمن آرا). دستک. جامۀ کوتاه تا کمر که مردم مازندران و گیلان پوشند. (ناظم الاطباء) : تو سبزپوش روی سفیدی بسان خضر از سندست عمامه وز استبرقت برک. کمال غیاث (از انجمن آرا)
شهری است بزرگ (بناحیت مغرب) و او راناحیتی است بحدود مصر پیوسته جائی با خواسته و بازرگانان بسیار. (از حدود العالم). ناحیه ایست در لیبی وآنرا برقۀ سیرنائیک نیز نامند. (یادداشت مؤلف)
شهری است بزرگ (بناحیت مغرب) و او راناحیتی است بحدود مصر پیوسته جائی با خواسته و بازرگانان بسیار. (از حدود العالم). ناحیه ایست در لیبی وآنرا برقۀ سیرنائیک نیز نامند. (یادداشت مؤلف)
دهی است از دهستان چایپار بخش قره ضیاءالدین شهرستان خوی، در2هزارگزی جنوب غربی قره ضیاءالدین و یکهزارگزی غرب راه قره ضیاءالدین به خوی با117 تن سکنه. آب آن از رود خانه آق چای، محصولش غلات و حبوبات، شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی آن جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان چایپار بخش قره ضیاءالدین شهرستان خوی، در2هزارگزی جنوب غربی قره ضیاءالدین و یکهزارگزی غرب راه قره ضیاءالدین به خوی با117 تن سکنه. آب آن از رود خانه آق چای، محصولش غلات و حبوبات، شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی آن جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است جزء دهستان بروانان بخش ترکمان شهرستان میانه واقع در 20 هزارگزی شمال خاوری ترکمان و 8 هزارگزی شوسۀ تبریز به میانه. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است و 637 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است جزء دهستان بروانان بخش ترکمان شهرستان میانه واقع در 20 هزارگزی شمال خاوری ترکمان و 8 هزارگزی شوسۀ تبریز به میانه. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است و 637 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
سکه ای است متداول در میان مردم یمن و به نصف و ربع و ثمن بقشه تقسیم می شودو هر ده بقشه مساوی ربع ریال نمساوی (اتریشی) یا امامی است که آن را عمادی گویند و هر چهل بقشه مساوی یک ریال امامی است. این کلمه مأخوذ از بقجه یا بقچۀترکی است. (از النقود ص 168). و رجوع به بقچه شود
سکه ای است متداول در میان مردم یمن و به نصف و ربع و ثمن بقشه تقسیم می شودو هر ده بقشه مساوی ربع ریال نمساوی (اتریشی) یا امامی است که آن را عمادی گویند و هر چهل بقشه مساوی یک ریال امامی است. این کلمه مأخوذ از بقجه یا بقچۀترکی است. (از النقود ص 168). و رجوع به بقچه شود