جدول جو
جدول جو

معنی برفطی - جستجوی لغت در جدول جو

برفطی
(بَ رَ طا)
قریه ای است به شهر ملک در بغداد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برفی
تصویر برفی
(دخترانه)
سفید و زیبا مانند برف
فرهنگ نامهای ایرانی
(بَ بَ)
که بربط سازد ویا نوازد. بربطزن. بربطنواز. بربطسرای:
زهره گر در مجلس بزمت نباشد بربطی
در میان اختران چون زاد فی الطنبور باد.
انوری
لغت نامه دهخدا
(عُ فُ ی ی)
نسبت است به عرفطه. و او جد طالوت بن ابی بکر بن خالد بن عرفطۀ عرفطی، حلیف و هم پیمان بنی زهره بوده است. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(ضِ رِ طی ی)
فربه کلان شکم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
نوعی از حلواست. (آنندراج) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
برف آلود، پربرف، برف زا
متضاد: تگرگ زا، باران زا، برف روب، برف پاروکن
فرهنگ واژه مترادف متضاد