جدول جو
جدول جو

معنی برعوم - جستجوی لغت در جدول جو

برعوم
(بُ)
شکوفه پیش که واشکفد. (یادداشت مؤلف). غنچۀ شکوفۀ درخت پیش از آن که بازشکفد. رجوع به برعم شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بُ مَ)
غلاف گل. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب). غنچۀ ناشکفته. ج، براعیم. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب). رجوع به برعم شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
گوسپند لاغرکه از بینی آن آب رود. (منتهی الارب) (از مهذب الاسماء) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، سیاهی دوات، سخت لاغر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، خویشتن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، روح و جان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
زن نازک اندام. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بْرُمْ / بُ رُمْ)
برم، که عنصری است نافلز بااثر. رجوع به برم و دایره المعارف فارسی شود
لغت نامه دهخدا
(بُ عُ)
برعمه. برعومه. برعوم. غلاف میوۀ درخت. (منتهی الارب). پوست گل. (مهذب الاسماء) (آنندراج). غلاف گل. (مهذب الاسماء).
لغت نامه دهخدا
(بُ)
مرد بسیارخوار سخت فروبرنده. (ناظم الاطباء). بلعم. و رجوع به بلعم شود.
لغت نامه دهخدا
(بِ)
خرما که تمام خشک گردیده باشد. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بُ / بَ)
نوعی از خرمابن است در بصره که نسبت به خرمابنان جای دیگر زودتر بار دهد. (منتهی الارب). بلغت اهل نجد نوعی از خرمای خشک باشد. (برهان) (آنندراج). نوعی خرمابن پیش رس به بصره
لغت نامه دهخدا
(بُ)
غلاف قاروره (منتهی الارب) (آنندراج) و اگر از جگن باشد بپارسی پیزری گویند. (یادداشت مؤلف) ، آهن دراز و پهنا که بدان آسیا را دندان کنند. آسیاآژن. آسیازنه. میتین. (منتهی الارب) (آنندراج). آژینه. اسکنه. (ابن الاعرابی). سنگ دراز یا آهنی که بدان سنگ آسیا آژند. (یادداشت مؤلف) ، رشوت. ج، براطیل. (منتهی الارب). رشوه. (زمخشری). پاره: بقسمت و دست انداز چیز نگیرند و رشوت و برطیل نستانند. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
بعربی قسب است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
خرمای تر که به یکدیگر نمی چسبد
لغت نامه دهخدا
(مِ لُلْ بُ)
حاوی و حامل شکوفه و غنچه
لغت نامه دهخدا
تصویری از برعم
تصویر برعم
غنچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برشوم
تصویر برشوم
نوعی از خرمای خشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برصوم
تصویر برصوم
سر شیشه شیشه بند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلعوم
تصویر بلعوم
مرد بسیار خوار سخت فروبرنده، گلوگاه، حلق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حامل البرعوم
تصویر حامل البرعوم
شکوفه آور حاوی و حامل شکوفه
فرهنگ لغت هوشیار
بیرون
فرهنگ گویش مازندرانی