جدول جو
جدول جو

معنی برشوم - جستجوی لغت در جدول جو

برشوم
(بُ / بَ)
نوعی از خرمابن است در بصره که نسبت به خرمابنان جای دیگر زودتر بار دهد. (منتهی الارب). بلغت اهل نجد نوعی از خرمای خشک باشد. (برهان) (آنندراج). نوعی خرمابن پیش رس به بصره
لغت نامه دهخدا
برشوم
نوعی از خرمای خشک
تصویری از برشوم
تصویر برشوم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بُ)
غلاف قاروره (منتهی الارب) (آنندراج) و اگر از جگن باشد بپارسی پیزری گویند. (یادداشت مؤلف) ، آهن دراز و پهنا که بدان آسیا را دندان کنند. آسیاآژن. آسیازنه. میتین. (منتهی الارب) (آنندراج). آژینه. اسکنه. (ابن الاعرابی). سنگ دراز یا آهنی که بدان سنگ آسیا آژند. (یادداشت مؤلف) ، رشوت. ج، براطیل. (منتهی الارب). رشوه. (زمخشری). پاره: بقسمت و دست انداز چیز نگیرند و رشوت و برطیل نستانند. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
زشت روی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بْرُمْ / بُ رُمْ)
برم، که عنصری است نافلز بااثر. رجوع به برم و دایره المعارف فارسی شود
لغت نامه دهخدا
(بَ رُ)
پشم نرمی را گویند که از بن موی بز روید و آن را به شانه برآورده بتابند و از آن شال ببافند و آنرا کلغر نیز خوانند. (جهانگیری) :
یارم ز سفر آمد دیدم که برشم آورد
چون نیک نگه کردم میش آمد و پشم آورد.
سعدی (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(بُ شُ)
برقع. (آنندراج) (منتهی الارب) ، ناقص. (شرفنامۀ منیری)
لغت نامه دهخدا
(بَ شَ / شُو)
آسانسور. (یادداشت بخط مؤلف). بررو، هلاک شدن. (یادداشت مؤلف) ، معدوم گشتن. (یادداشت مؤلف). از میان بشدن. نیست شدن. نابود شدن. از میان رفتن: گاومیری خوار برطرف شده است.
دردا که درد من بدوا برطرف نشد
از جانم این بلا بدعا برطرف نشد
جان رفت همچنان به بلا مبتلاست دل
ما برطرف شدیم و بلا برطرف نشد
زارم نمیکشی چه شد آئین جور را
این نیز هم چو رسم وفا برطرف نشد
میخواست با خیال تو دل دوش خلوتی
آمدشدنسیم صبا برطرف نشد
یک مو فروگذاشت نکرد از دوا طبیب
بیماری شریف چرا برطرف نشد؟
ملا شریف (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
خرمای تر که به یکدیگر نمی چسبد
لغت نامه دهخدا
بعربی قسب است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
شکوفه پیش که واشکفد. (یادداشت مؤلف). غنچۀ شکوفۀ درخت پیش از آن که بازشکفد. رجوع به برعم شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
برشمه. تیز نگریستن. (منتهی الارب). تیز و پیوسته نگریستن.
لغت نامه دهخدا
(بِ)
خرما که تمام خشک گردیده باشد. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
بینی کوه بر وادی یا زمین هموار. (منتهی الارب) ، کوه بزرگ، زمین سخت و درشت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از برشم
تصویر برشم
روی پوش روپوشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرشوم
تصویر کرشوم
زشت روی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرشوم
تصویر خرشوم
کوه بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برشام
تصویر برشام
تیز نگاهی، بذله گویی، روی درهم کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برصوم
تصویر برصوم
سر شیشه شیشه بند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برشنوم
تصویر برشنوم
تطهیر
فرهنگ واژه فارسی سره
بیرون
فرهنگ گویش مازندرانی