نوعی از خرمابن است در بصره که نسبت به خرمابنان جای دیگر زودتر بار دهد. (منتهی الارب). بلغت اهل نجد نوعی از خرمای خشک باشد. (برهان) (آنندراج). نوعی خرمابن پیش رس به بصره
نوعی از خرمابن است در بصره که نسبت به خرمابنان جای دیگر زودتر بار دهد. (منتهی الارب). بلغت اهل نجد نوعی از خرمای خشک باشد. (برهان) (آنندراج). نوعی خرمابن پیش رس به بصره
غلاف قاروره (منتهی الارب) (آنندراج) و اگر از جگن باشد بپارسی پیزری گویند. (یادداشت مؤلف) ، آهن دراز و پهنا که بدان آسیا را دندان کنند. آسیاآژن. آسیازنه. میتین. (منتهی الارب) (آنندراج). آژینه. اسکنه. (ابن الاعرابی). سنگ دراز یا آهنی که بدان سنگ آسیا آژند. (یادداشت مؤلف) ، رشوت. ج، براطیل. (منتهی الارب). رشوه. (زمخشری). پاره: بقسمت و دست انداز چیز نگیرند و رشوت و برطیل نستانند. (جهانگشای جوینی)
غلاف قاروره (منتهی الارب) (آنندراج) و اگر از جگن باشد بپارسی پیزری گویند. (یادداشت مؤلف) ، آهن دراز و پهنا که بدان آسیا را دندان کنند. آسیاآژن. آسیازنه. میتین. (منتهی الارب) (آنندراج). آژینه. اسکنه. (ابن الاعرابی). سنگ دراز یا آهنی که بدان سنگ آسیا آژند. (یادداشت مؤلف) ، رشوت. ج، بَراطیل. (منتهی الارب). رشوه. (زمخشری). پاره: بقسمت و دست انداز چیز نگیرند و رشوت و برطیل نستانند. (جهانگشای جوینی)
پشم نرمی را گویند که از بن موی بز روید و آن را به شانه برآورده بتابند و از آن شال ببافند و آنرا کلغر نیز خوانند. (جهانگیری) : یارم ز سفر آمد دیدم که برشم آورد چون نیک نگه کردم میش آمد و پشم آورد. سعدی (از جهانگیری)
پشم نرمی را گویند که از بن موی بز روید و آن را به شانه برآورده بتابند و از آن شال ببافند و آنرا کلغر نیز خوانند. (جهانگیری) : یارم ز سفر آمد دیدم که برشم آورد چون نیک نگه کردم میش آمد و پشم آورد. سعدی (از جهانگیری)
آسانسور. (یادداشت بخط مؤلف). بررو، هلاک شدن. (یادداشت مؤلف) ، معدوم گشتن. (یادداشت مؤلف). از میان بشدن. نیست شدن. نابود شدن. از میان رفتن: گاومیری خوار برطرف شده است. دردا که درد من بدوا برطرف نشد از جانم این بلا بدعا برطرف نشد جان رفت همچنان به بلا مبتلاست دل ما برطرف شدیم و بلا برطرف نشد زارم نمیکشی چه شد آئین جور را این نیز هم چو رسم وفا برطرف نشد میخواست با خیال تو دل دوش خلوتی آمدشدنسیم صبا برطرف نشد یک مو فروگذاشت نکرد از دوا طبیب بیماری شریف چرا برطرف نشد؟ ملا شریف (از آنندراج)
آسانسور. (یادداشت بخط مؤلف). بررو، هلاک شدن. (یادداشت مؤلف) ، معدوم گشتن. (یادداشت مؤلف). از میان بشدن. نیست شدن. نابود شدن. از میان رفتن: گاومیری خوار برطرف شده است. دردا که درد من بدوا برطرف نشد از جانم این بلا بدعا برطرف نشد جان رفت همچنان به بلا مبتلاست دل ما برطرف شدیم و بلا برطرف نشد زارم نمیکشی چه شد آئین جور را این نیز هم چو رسم وفا برطرف نشد میخواست با خیال تو دل دوش خلوتی آمدشدنسیم صبا برطرف نشد یک مو فروگذاشت نکرد از دوا طبیب بیماری شریف چرا برطرف نشد؟ ملا شریف (از آنندراج)