- برسیدن
- وصل، رسیدن
معنی برسیدن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
منحل کردن
پژمرده، گداختن
ماچ و بوسه کردن
مواظبت کردن برکاریمداومت کردن برامری کاری را پیاپی انجام دادن ورزیدن
وا رسی کردن
از سر راه دور شدن
نصب گوهر بر طلا و نقره، تفتیش کردن، بیرون کشیدن
برگزیدن، منتخب کردن
پوسیدن، گندیدن
بیم داشتن، دچار ترس شدن
پرسش کردن سوال کردن استفهام، پژوهش کردن از حال کسی احوالپرسی کردن احوال پرسیدن جویای حال شدن از سلامت حال کسی آگاهی خواستن تفقد کردن تفقد، دستوری طلبیدن اجازه خواستن، عیادت کردن عیادت، باز خواست مواخذه گرفتن بر، جواب سلام دادن، یا از خر پرسیدن که شنبه کی است. یا پرسیدن از چیزی یا کسی. پژوهش کردن آگاهی خواستن جویاشدن استعلام استخبار تحقیق کردن یا مپرس، که مپرس، نظیر: که مگو دیگر نگو. یا نگو نپرس
گیاهی فاقد شکوفه و گل که در حوالی کوفه می روید، عشقه، سیان، پرسیان، پرشیان
بوسه زدن، بوسه گرفتن، ماچ کردن
پژمردن، رنجیدن، گداختن، بخس، پخسیدن، پخس، برای مثال ای نگارین ز تو رهیت گسست / دلش را گو ببخس و گو بگداز (آغاجی - شاعران بی دیوان - ۱۹۳)
بیم داشتن، دچار ترس شدن، ترس داشتن، بیمناک شدن
کاری را پیاپی کردن، مواظبت و مداومت در کاری کردن
بررسی کردن، وارسی کردن، رسیدگی کردن به کاری، پرسیدن، برای مثال آز بگذار که با آز به حکمت نرسی / ور بیان بایدت از حال سنائی بررس (سنائی۲ - ۱۸۳)
پرسش کردن، سؤال کردن، جویا شدن از حال کسی، خبر گرفتن
از راه به طرفی شدن، دور گردیدن از سر راه، برگردیدن، برای مثال همت بلنددار که با همت خسیس / چاووش پادشاه براند تو را که «برد!» (مولوی۲ - ۲۲۷) ، بردابرد
فریب دادن، فروتنی کردن
نوعی خرما
به هم زدن و از میان بردن یک شرکت، حکومت و مانند آن، برهم پیچیدن و جمع کردن بساط و دستگاهی، دانه دانه برداشتن چیزی از روی زمین، برگزیدن و برداشتن چیزهای مرغوب و پسندیده از میان تودۀ چیزی، دانه چیدن مرغ از روی زمین