جدول جو
جدول جو

معنی برسوی - جستجوی لغت در جدول جو

برسوی
(بَ)
برسو: و اندامهای برسویین را همی فرمایند مالید. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و گاه باشد که بر پلک برسویین بدر آید و گاه باشد بر پلک فرو سویین. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رجوع به برسو شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(زَ بَ)
سوی بالا. سمت بالا:
نیک ماند زبرسوی امرود
بستان مبارز پرکین.
محسن قزوینی
لغت نامه دهخدا
(شِ)
سیدمحمد ترکی برسوی. از شعرای ترک و دیوانی به ترکی دارد. و در ’زبدهالاشعار’ که خلاصۀ اشعار پانصد تن از شعرای ترک دارد بیست و نه بیت از منتخب اشعار او آمده است. (کشف الظنون ج 2 ص 819)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
محمود بن عثمان بن علی نقاش برسوی. از مشاهیر شعرا و ادبای عثمانی. جدش از جانب تیمور لنگ به ماوراءالنهر منتقل شد و پس از فراگرفتن صنعت نقاشی به وطن بازگشت. پسر وی عثمان پدر صاحب ترجمه به روزگار سلطان بایزید دفتردار بوده است و خود صاحب ترجمه پس از تحصیل علوم به خدمت سیداحمد بخاری عارف پیوست و سالک طریق تصوف شد و به اندک مایه مؤنتی قناعت و روزگار صرف نظم وتألیف آثار کرد. منظومات وی عبارت است از: فرهادنامه، وامق و عذار، ویس و رامین، ابسال و سالامان، گوی و چوگان، شمع و پروانه، جابرنامه، هفت پیکر، شهرانکیز بروسه، مقتل امام حسین. لغت فارسیه، دیوان اشعار. آثار منثور او عبارت است از: حسن و دل، شرف الانسان، عبرت نما، منقبه اویس قرنی، ترجمه نفحات الانس به نام فتوح المشاهدین لترویج قلوب المجاهدین، ترجمه شواهدالنبوه، شرح دیباچۀ گلستان، شرح معماء اسماءالحسنی، بهار و خزان، منشآت، مجمعاللطائف و برخی آثار دیگر. وفات وی به سال 938 هجری قمری بوده و در بروسه مدفون است. این مطلع او راست:
چاغریشور گو گده ملکلر آه وز ارمدن مدد
اودلره یاندم بوآه پر شرار مدن مدد.
(قاموس الاعلام ترکی).
اگر این بیت منتخب باشد به سایر اشعار و تألیفات او می توان پی برد
لغت نامه دهخدا
(شَ رَ)
یا شرف برسوی. او راست: کتاب ’مفاتیح النجوم و مصابیح العلوم’ که از کتاب کفایه التعلیم غزنوی ملخص نموده است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ یِ بُ)
از شعرای مرادخان غازی. او را دیوانی است به ترکی. و در کتاب زبدهالاشعار یک بیت از وی نقل شده است
لغت نامه دهخدا
ابن محمد برسوی. مدرس. او راست:تاریخ آل سلجوق. وفات او به سال 977 ه. ق. بود
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا / جَ / جِ دَ / دِ یِ بَ سَ)
مصطفی بن یوسف، ملقب به مصلح الدین و متوفی بسال 893 هجری قمری از فاضلان عثمانی بود و او راست:
1- حاشیه بر تلویح شرح تنقیح الاصول تفتازانی.
2- محاکمه بین غزالی و ابن رشد به امر سلطان محمد فاتح.
3- رساله در جهت.
4- تعلیقه بر شرح مواقف.
5- او با زیرک نام در مسألۀ توحید در حضور سلطان محمدخان مناظره کرد و مولی خسرو حکم بین آنها بود و در روز هفتم فضل خواجه زاده بر حریف ظاهر گردید.
6- حاشیه بر حاشیۀ خیالی.
7- خواجه زاده را بحثی است در چند مسأله با ملاعلی قوشچی به وقتی که قوشچی به استقبال او رفته و در کشتی یکدیگررا ملاقات کردند.
8- حاشیه بر هدایۀ منلازاده.
9- رساله فی کون باء البسمله با طلابسه.
10- شرحی بر هدایۀ اثیرالدین ابهری.
11- شرحی بر طوالعالانوار فی الکلام قاضی بیضاوی
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ بُ سَ)
ابن کوسج عمر واعظ جامع قلعه و درگذشتۀ 1066 هجری قمری او راست: رسالۀ تعدیل الارکان در نماز. (هدیه العارفین ج 1 ص 291)
لغت نامه دهخدا
(حُ مِ بُ سَ)
حسام الدین بن خلیل برسوی رومی صوفی (1042 هجری قمری). او راست: اسرارالعارفین. سیرالطالبین. دررالاحادیث. دیوان الهیات. زبدهالمناقب. فضائل الجهاد. مفتاح المغلقات. شرح اربعین حدیث. فضائل السواک. مرآت الکائنات. مناقب ابدال مراد. مناقب امیرسلطان. مناقب شیخ ابواسحاق. مناقب حضرت افتاده ترکی. منتخبات ترویح الارواح و مهمات المؤمنین. (هدیه العارفین ج 1 صص 264-265)
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ)
از جهت بالا. مقابل فروسوی: باشد اندر ترتیب فلکها از برسوی همی آئی فروسو. (التفهیم)
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ دَ)
برسوی، احمد ضیاءالدین بن فخرالدین عبدالقادر معروف به اشرف زادۀ برسوی حنفی. از مشایخ طریقت تصوف بود و بسال 1224 هجری قمری درگذشت. او راست: ذیل گلدستۀ بلیغ که آنرا به گلزار صلحا نامیده است. و وفیات عرفا از سال 1196 تا سال 1219 هجری قمری و مشوق العشاق در موعظه. (از اسماء المؤلفین ج 1 ستون 183)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
منسوب به برسو. برسوئین. مقابل فروسویین: و اگر سحج و ریش نو است و در روده های برسویین است آنرا بشربتهای نرم و شوینده پاک باید کرد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و اگر (آماس) اندرحجاب باشد که میان احشاء برسویین و فروسویین ایستاده است آن را ذات الجنب گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(بَ وا)
شهرکی است در اوایل آذربایجان میان اشنو و مراغه. یاقوت گوید آنجا را دیده ام و بیشتر مردم آن راهزنند. (از معجم البلدان). شهر کوچکی است هوای معتدل دارد و آبش از کوه سهند است و باغستان فراوان دارد. انگورش بی قیاس بود. غله و پنبه و میوه در او نیکو می آید و مردمش سفیدچهره اند و بر مذهب امام شافعی. ولایتش هشت پاره دیه است. حقوق دیوانیش بیست وسه هزار و ششصد دینارست. (نزهه القلوب چ 1331 هجری قمری لیدن ج 3 ص 86 و 87). و رجوع به مرآت البلدان ج 1 ص 212 شود
لغت نامه دهخدا
(بِ یِ)
بسمت و بطرف و بمقابل. (ناظم الاطباء) : و مکاریان آن بارها رابسوی خانه خود بردن اولی تر دیدند. (کلیله و دمنه). طلب دنیا بر وجه احسن کنید که هرکه از شما ساختۀ آن باشد که او را بسوی آن آفریده اند. (ترجمه مکارم الاخلاق خواجه). چون بنماز شوند نه سلام بسوی خدا کنند و نه بسوی عبادت خدا. (ایضاً). روباهی سگ می طلبید درو نرسید گفتند سخت بدویدی تا از سگ دور شدی گفت سگ بسوی مزدی میدوید که از غیر بستاند و من بجهت خود میدوم. (ایضاً).
لغت نامه دهخدا
(بَ / بُ)
ابروی. ابرو. برو. حاجب. و رجوع به برو و ابرو شود:
سوی حجرۀ خویش رفت آرزوی
ز مهمان بیگانه پرچین بروی.
فردوسی.
همه زرد گشتند و پرچین بروی
کسی جنگ دیوان نکرد آرزوی.
فردوسی.
همه دل پر از کین وپرچین بروی
جز از جنگ شان نیست چیز آرزوی.
فردوسی.
نبودش ز قیدافه چین بر بروی
نه برداشت هرگز دل رای اوی.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(بَ)
ماندگی و کوفت. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بُ سَ وی ی)
یعقوب بن علی بروسوی. از فاضلان روم (ترک) که تألیفات وی به زبان عربی بوده است. وی مدتی عهده دار تدریس در ’بروسه’ و ’آیدین’ و ’ادرنه’ شد و بسال 931 هجری قمری در بازگشت از سفر حج در ’برکهالحاج’ مصر درگذشت. او راست: مفاتیح الجنان فی شرح شرعهالاسلام، در تصوف. تذکره، در حدیث. حاشیه بر حاشیۀ سید بر لوامعالاسرار. حاشیه بر شرح دیباجهالمصباح، در نحو. مختصر مرآهالجنان یافعی. شرح گلستان سعدی، به عربی. (از الاعلام زرکلی ج 9 ص 265 از الشقائق النعمانیه و کشف الظنون و فهرس المؤلفین)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
رجوع به برزویه شود:
برآمد ز قنوچ برزوی شاد
بسی دانشی برگرفته بیاد.
فردوسی (ملحقات شاهنامه) ، مسواک
لغت نامه دهخدا
(بَ ذَ)
منسوب است به برذه. رجوع به برذه شود
لغت نامه دهخدا
بعربی قسب است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(بَ سَ)
منسوب به برسق رجوع به برسق و نیز رجوع به کامل، ابن اثیر ج 10 ص 211، 227، 265، 267، 269 شود
لغت نامه دهخدا
(بَ سَ)
عبارتست ازبار قلیلی که بر بار کثیر برسر گذارند و آنرا سرباری نیز گویند. (آنندراج). علاوه. سرباری.
لغت نامه دهخدا
(بُ سَ وی ی)
منسوب به بروسه، که شهری است در آسیای صغیر. رجوع به بروسه شود
لغت نامه دهخدا
(بَ وَ / وِ)
مرکّب از: بر + ضمیر وی، بر او. (ناظم الاطباء)، برو. رجوع به وی شود
لغت نامه دهخدا
ابن حاج مصطفی برسوی. او راست: انوارالقلوب، نظم ترکی در خلفا و اهل بیت. وی به سال 898هجری قمری از آن فراغت یافته است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
برسوی. جهت فوقانی. طرف بالا. جانب علو. علو. فوق. مقابل فروسو. (یادداشت مؤلف) :
گنبدی نهمار بر برده بلند
نش ستون از زیر و نز برسوش بند.
رودکی.
نیک ماند ز برسو آن امرود
به سنان مبارز پر کین
وآن فروسوش همچو ناف بتی
که بود سال و ماه مشک آگین.
محسن قزوینی.
از فروسو گنج و از برسو بهشت
سوزنی سیمین میان هر دو حد.
ابوشعیب هروی.
قرعاء، بر سوی راه: قارعه الطریق، برسوی راه. نزک، برسوی ران. (منتهی الارب). در منتهی الارب کلمات ور، وره، ورک را به برسوی راه ترجمه کرده است. در برهان این کلمه دیده نمیشود. ناظم الاطباء آرد: برسو، نوک و قله و سر. برسوی گوش، نوک گوش. برسوی ران، استخوانی در ران حیوانات بارکش که بجانب خارج برجستگی دارد. رجوع به ناظم الاطباء شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بسوی
تصویر بسوی
بسمت بطرف بمقابلبجهت، بعلت برای. توضیح لازم الاضافه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بروی
تصویر بروی
حاجب، ابروی، ابرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برسی
تصویر برسی
ماندگی وکوفتگی
فرهنگ لغت هوشیار
فوقانی عالی،
فرهنگ واژه مترادف متضاد
صبح پریروز
فرهنگ گویش مازندرانی
فردا صبح، بامداد فردا
فرهنگ گویش مازندرانی
رسیده، رسیدی؟، فرستاده شده
فرهنگ گویش مازندرانی