جدول جو
جدول جو

معنی برسقی - جستجوی لغت در جدول جو

برسقی(بَ سَ)
منسوب به برسق رجوع به برسق و نیز رجوع به کامل، ابن اثیر ج 10 ص 211، 227، 265، 267، 269 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ)
برسو: و اندامهای برسویین را همی فرمایند مالید. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و گاه باشد که بر پلک برسویین بدر آید و گاه باشد بر پلک فرو سویین. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). رجوع به برسو شود
لغت نامه دهخدا
(بَ سَ)
عبارتست ازبار قلیلی که بر بار کثیر برسر گذارند و آنرا سرباری نیز گویند. (آنندراج). علاوه. سرباری.
لغت نامه دهخدا
(بَ قی ی)
منسوب است به برقه که از اعمال مغرب میباشد. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(بَ قی ی)
محمد بن خالد برقی قمی، مکنی به ابوعبدالله. از محدثان و از اصحاب حضرت رضا و امام جعفر علیهم االسلام است. بعضی کنیت او را ابوالحسن دانسته اند. ازوست: 1- کتاب العویص. 2- کتاب البقره. 3- کتاب المحاسن. 4- کتاب الرجال. رجوع به الفهرست ابن الندیم شود
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ)
منسوب به برق بمعنی بره، و برقی بیت کبیری است در خوارزم به بخارا. (از انساب سمعانی). خواجه عبداﷲ برقی از سلسلۀ خواجگان را این نسبت است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
منسوب است به برق رود و آنرا برقه نیز نامند و آن دهی است به قم. (الانساب سمعانی)
منسوب به برق در همه معانی، کارآزموده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ سَ)
نام یکی از ممالیک سلطان طغرل بیگ ابی طالب محمد است و او از امرا و اعیان دولت سلجوقیه است. (تاریخ گزیده ص 452 چ اروپا). رجوع به اخبار الدوله السلجوقیه ص 71 شود و طبقات سلاطین اسلام لین پول شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
ماندگی و کوفت. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
آقسنقر برسقی ملقب به سیف الدین قسیم الدوله صاحب موصل و رحبه و دیگر نواحی. او پس از سپهسالار مودود از طرف سلطان محمد ملکشاه سلجوقی امارت این صقع یافت و مودود در سال 507 هجری قمری بدست جماعتی از باطنیان کشته شد و آق سنقر در این وقت شحنۀ بغداد بود و این منصب را سلطان محمد در سال 498هجری قمری یعنی پس از مرگ برادر خود برکیارق آنگاه که بسلطنت رسید به آق سنقر داد و در سال 499 هجری قمری سلطان محمد آق سنقر را به محاربۀ کیقبادبن هزاراسب دیلمی منسوب به باطنیّه به محاصرۀ تکریت مأمور کرد و او در رجب این سال به تکریت شد و آن شهر را تا محرم سنۀ 500 محصور داشت و آنگاه که تسخیر قلعۀ تکریت نزدیک شد سیف الدوله صدقه بدانجا شد و او قلعه را تسلیم کرد و با اموال و ذخایر خویش بیرون شد و زمانی که به حلّه رسید بمرد و وقتی که خبر مرگ مودود اسپهسالاربه سلطان محمّد رسید به آق سنقر امر کرد که تجهیز جیش کرده و به موصل برای قتال با مردم فرنگ به شام شودو آق سنقر به موصل شد و موصل را قبضه کرد و با مردم فرنگ جنگ و آنان را از حلب دفع کرد و سپس به موصل بازگشت و بدانجا بزیست تا در جمعۀ نهم ذیقعده سال 520 هجری قمری به قول عماد جماعتی از باطنیان در زی ّ صوفیه به جامع موصل درآمده و آنگاه که او از نماز بازمیگشت وی را به زخمها بکشتند و ابن جوزی گوید قتل او در مقصورۀ جامع موصل در سال 519 هجری قمری بود و علّت کشتن او آن بود که او برای برکندن باطنیّه مساعی بسیار بکار برده بود و جمعی کثیر از آنان بکشته بود. وپس از او عزالدین مسعود بن آق سنقر به جای او نشست
لغت نامه دهخدا
تصویری از برسی
تصویر برسی
ماندگی وکوفتگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برقی
تصویر برقی
((بَ))
مربوط به برق، ویژگی آن چه با برق کار می کند، برق کار، فوری، سریع
فرهنگ فارسی معین
برقکار، سیم کش، منسوب به برق، شتابان، سریع، برق آسا، شتابنده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
رسیده، رسیدی؟، فرستاده شده
فرهنگ گویش مازندرانی
الکتریکی، برقی
دیکشنری اردو به فارسی