جدول جو
جدول جو

معنی برذعی - جستجوی لغت در جدول جو

برذعی(بَ ذَ ی ی)
منسوب به برذعه، پشم آکنده فروش. (مهذب الاسماء). رجوع به برذعه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ دَ ی ی)
منسوب است به بردع و بردعه که نام شهری است در اقصای آذربایجان. (انساب سمعانی) (ناظم الاطباء). رجوع به بردع و بردعه و برذعه شود:
با گلیم جهرمی میگفت نطع بردعی
کز حصیر و بوریایم خارخاری بردلست.
نظام قاری
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ)
منسوب است به بردع، پشماگند فروش. (تفلیسی). پالان گر و زین فروش و زین گر. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ)
احمد بن اعین از فقهای حنفی و او از ابوالحسن الکرخی فقه فرا گرفت و در وقعۀ قرامطه در راه مکه کشته شد
لغت نامه دهخدا
(بَ ذَ)
منسوب است به برذه. رجوع به برذه شود
لغت نامه دهخدا
(بَ ذَ عَ)
بردعه. (منتهی الارب). ج، براذع. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (آنندراج). و رجوع به بردعه شود.
لغت نامه دهخدا
(بُ قَ)
شاعر معاصر منجیک و منجیک را با او مهاجاتی است. (یادداشت مؤلف) :
ویحک ای برقعی ای تلخ تر از آب فرژ
تا کی این طبع بد تو که گرفتی سر پژ؟
منجیک.
بهیچ روی تو ای خواجه برقعی نه خوشی
بگاه نرمی گوئی که آبداده تشی.
منجیک
لغت نامه دهخدا
تصویری از بردعی
تصویر بردعی
پالاندوز زین گر
فرهنگ لغت هوشیار