جدول جو
جدول جو

معنی برخفچ - جستجوی لغت در جدول جو

برخفچ
(بَ خَ)
برخفج. برغفج. کابوس. بختک. عبدالجنه. (فرهنگ فارسی معین). کابوس که گرانی باشد که در خواب بر مردم افتد و فرنجک نیز گویند. (ناظم الاطباء). گرانی که در خواب بر مردم افتد و آنرا بعربی کابوس و عبدالجنه خوانندو بعضی آنرا از شیاطین میدانند و به این معنی بجای حرف اول یای حطی هم آمده است یعنی پرخفچ. (برهان)
لغت نامه دهخدا
برخفچ
کابوس بختک عبدالجنه
تصویری از برخفچ
تصویر برخفچ
فرهنگ لغت هوشیار
برخفچ
((بَ خَ))
کابوس، بختک
تصویری از برخفچ
تصویر برخفچ
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برخچ
تصویر برخچ
فرخج، زشت، نازیبا، پلید، ناپاک، در علم زیست شناسی کفل اسب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برخفج
تصویر برخفج
بختک، کابوس، رؤیای وحشتناک توام با احساس خفگی و سنگینی بدن که انسان را از خواب می پراند، کرنجو، درفنجک، خفتک، خفج، سکاچه، فدرنجک، فرهانج، فرنجک، خفتو، برفنجک، برغفج
فرهنگ فارسی عمید
(بَ خَ)
درشتی و ستیزه کاری. (برهان). درشتی و ستیزه کاری و سختی و منازعه. (ناظم الاطباء). ستنبه گری و ستیزه کاری. (شرفنامۀ منیری).
لغت نامه دهخدا
(بَ فَ)
کابوس. برفخج. (شعوری). رجوع به برفخج شود، مطرب و سراینده. (آنندراج). خواننده و مغنی و نوازنده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ خَ نَ)
برخفچ. کابوس. (ناظم الاطباء). رجوع به خفچ شود، بیرون کشیدن، واکشیدن. بدر آوردن، دروکردن، گشادن صوف و پنبه، موستردن، خارچیدن اطراف باغ و مانند آن، مبدل شدن، میخ کوفتن، نصب کردن جواهر را بر طلا. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بَ خَ)
برخنج. برخفچ. گرانی که در خواب بر مردم اوفتد. (فرهنگ اسدی) (انجمن آرا). و آنرا بتازی کابوس خوانند. درفنجک. فرنجک. (انجمن آرا). بختک. عبدالجنه. ضبغطی:
بوصال اندر ایمن بدم از گشت زمان
تا فراق آمد بگرفتم چون بر خفجا.
آغاجی (فرهنگ اسدی).
رجوع به پرخفچ شود
لغت نامه دهخدا
(بَ خَ)
زشت و نازیبا. (برهان) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). زشت. (شرفنامه).
لغت نامه دهخدا
تصویری از برخفج
تصویر برخفج
کابوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برخچ
تصویر برخچ
زشت نازیبا، زبون سست ناتوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برخچ
تصویر برخچ
((بَ رَ))
زشت، نازیبا، زبون، سست
فرهنگ فارسی معین