- برحسب
- به فراخور
معنی برحسب - جستجوی لغت در جدول جو
- برحسب
- موافق، بروفق
- برحسب
- بر طبق،
برای مثال شکر خدا که از مدد بخت کارساز / بر حسب آرزوست همه کاروبار دوست ی سیر سپهر و دور قمر را چه اختیار / در گردشند برحسب اختیار دوست (حافظ - ۱۳۰)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
به گونه ی
قطعه کاغذی که روی اجناس چسبانند تا معرف جنس وقیمت آنها باشد
((بَ. چَ))
فرهنگ فارسی معین
تکه ای کاغذ که بر آن نوع جنس ومحل ساخت و دیگر مشخصات را نوشته یا چاپ کنند و روی کالا چسبانند، اتیکت
کاغذی که روی اجناس و کالاها می چسبانند و در آن نوع جنس و قیمت آن را تعیین می کنند، اتیکت، کنایه از تهمت، نسبت ناروا
بر وفق، بر روش، بر طریقه