غلاف قاروره (منتهی الارب) (آنندراج) و اگر از جگن باشد بپارسی پیزری گویند. (یادداشت مؤلف) ، آهن دراز و پهنا که بدان آسیا را دندان کنند. آسیاآژن. آسیازنه. میتین. (منتهی الارب) (آنندراج). آژینه. اسکنه. (ابن الاعرابی). سنگ دراز یا آهنی که بدان سنگ آسیا آژند. (یادداشت مؤلف) ، رشوت. ج، براطیل. (منتهی الارب). رشوه. (زمخشری). پاره: بقسمت و دست انداز چیز نگیرند و رشوت و برطیل نستانند. (جهانگشای جوینی)
غلاف قاروره (منتهی الارب) (آنندراج) و اگر از جگن باشد بپارسی پیزری گویند. (یادداشت مؤلف) ، آهن دراز و پهنا که بدان آسیا را دندان کنند. آسیاآژن. آسیازنه. میتین. (منتهی الارب) (آنندراج). آژینه. اسکنه. (ابن الاعرابی). سنگ دراز یا آهنی که بدان سنگ آسیا آژند. (یادداشت مؤلف) ، رشوت. ج، بَراطیل. (منتهی الارب). رشوه. (زمخشری). پاره: بقسمت و دست انداز چیز نگیرند و رشوت و برطیل نستانند. (جهانگشای جوینی)
نوعی از خرمابن است در بصره که نسبت به خرمابنان جای دیگر زودتر بار دهد. (منتهی الارب). بلغت اهل نجد نوعی از خرمای خشک باشد. (برهان) (آنندراج). نوعی خرمابن پیش رس به بصره
نوعی از خرمابن است در بصره که نسبت به خرمابنان جای دیگر زودتر بار دهد. (منتهی الارب). بلغت اهل نجد نوعی از خرمای خشک باشد. (برهان) (آنندراج). نوعی خرمابن پیش رس به بصره
دهی است از دهستان مرکزی بخش حومه شهرستان بجنورد، واقع در 72هزارگزی جنوب خاوری بجنورد و 70هزارگزی خاور راه شوسۀ عمومی بجنورد به اسفراین، با 917 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان مرکزی بخش حومه شهرستان بجنورد، واقع در 72هزارگزی جنوب خاوری بجنورد و 70هزارگزی خاور راه شوسۀ عمومی بجنورد به اسفراین، با 917 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
شکسته و کوفته. رتیم. (از متن اللغه). نعت مفعولی است از رتم. رجوع به رتم شود، شکسته بینی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه). رجوع به معنی قبلی شود
شکسته و کوفته. رتیم. (از متن اللغه). نعت مفعولی است از رَتم. رجوع به رتم شود، شکسته بینی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه). رجوع به معنی قبلی شود