جدول جو
جدول جو

معنی بربلندین - جستجوی لغت در جدول جو

بربلندین
(بَ بُ لَ)
موهای مرغولۀ سر که بالای پیشانی برآمده باشد. (آنندراج). زلف معلق و آویزان بر بالای پیشانی. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بلندین
تصویر بلندین
پیرامون در، چهارچوب در خانه، برای مثال در او افراشته درهای سیمین / جواهرها نشانده در بلندین (شاکر بخارایی - شاعران بی دیوان - ۴۸)، چوب بالای در، سردر خانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سربلندی
تصویر سربلندی
سرافرازی، افتخار
فرهنگ فارسی عمید
(سَ بُ لَ)
سرفرازی. مقابل سرافکندگی. مفاخرت. مباهات:
تاج را سربلندی از سر تست
بخت را پایگاهی از در تست.
نظامی.
گرچه بهرام سربلندی داشت
دانش و تیغ و زورمندی داشت.
نظامی.
فراخی باد از اقبالش جهان را
ز چترش سربلندی آسمان را.
نظامی.
لیلی ز سریر سربلندی
افتاده به چاه دردمندی.
نظامی.
برآستان جانان گر سر توان نهادن
گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد.
حافظ.
در آستان جانان از آسمان میندیش
کز اوج سربلندی افتی به خاک پستی.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(بَ بُ لَ)
بسیار بلند. (آنندراج) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(بَ لَ)
چوب بالایین در خانه. (برهان) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
تصویری از سربلندی
تصویر سربلندی
سرافرازی افتخار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلندین
تصویر بلندین
((بَ یا بِ لَ))
پیرامون در خانه، آستانه، چوب بالایین در خانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سربلندی
تصویر سربلندی
افتخار
فرهنگ واژه فارسی سره
رساندن، فرستاندن روانه ساختن
فرهنگ گویش مازندرانی