- بربط
- پارسی تازی شده بربوت بربت یکی از متداولترین و مهمترین سازهای دوره های گذشته تاریخ ایران و عرب. در ساختمان این ساز و جنس چوب واوتار آن دقت فراوان میشده. و آن طنبور مانندی است کاسه بزرگ و دسته کوتاه عود
معنی بربط - جستجوی لغت در جدول جو
- بربط
- از آلات موسیقی شبیه تار با کاسه ای بزرگ تر و دسته ای کوتاه تر، عود
- بربط ((بَ بَ))
- عود، از آلات موسیقی شبیه تار که کاسه اش بزرگتر و دسته اش کوتاه تر است
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بدون ارتباط بی رابطه، بی اساس مهمل، بی اطلاع بی علم، بی ترتیب بی نظم
بربرنگاه کردن بکسی مستقیما بچشم او نگاه کردن
یکی از متداولترین و مهمترین سازهای دوره های گذشته تاریخ ایران و عرب. در ساختمان این ساز و جنس چوب واوتار آن دقت فراوان میشده. و آن طنبور مانندی است کاسه بزرگ و دسته کوتاه عود
بط بزرگ، غاز فربه و سمین
جای بستن چهارپایان
وحشی، ویژگی حیوانی که اهلی نشده و از انسان گریزان باشد
جای بستن چهار پایان
غاز بزرگ
احمق
احمق
Barbarian
варвар
Barbar
варвар
barbarzyńca
bárbaro
barbaro
bárbaro
barbare
barbaar
คนเถื่อน
barbar
كهرباءٌ
बर्बर
ברברי
mwitu
বর্বর