جدول جو
جدول جو

معنی برائک - جستجوی لغت در جدول جو

برائک
(بَ ءِ)
جمع واژۀ برّکان.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برائت
تصویر برائت
پاک بودن از عیب و تهمت، تنفر، تبرئه، توبه
فرهنگ فارسی عمید
(اَ ءِ)
جمع واژۀ اریکه. تختها. سریرها. (غیاث اللغات) :
بمسند مه و آفتاب ارائک
عطارد بدیوان جاهش محاسب.
نظام قاری.
لغت نامه دهخدا
(بِ)
ماهیی است که منقارها دارد. (منتهی الارب) (آنندراج). یک قسم ماهی که منقارها دارد. (ناظم الاطباء). ج، برک. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
فربه. فربی: بعیر بائک، شتری فربه. ج، بوّک، بیّک. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(ضَ ءِ)
جمع واژۀ ضریک. (منتهی الارب). رجوع به ضریک شود
لغت نامه دهخدا
(شَ ءِ)
جمع واژۀ شریکه. (منتهی الارب). رجوع به شریکه شود
لغت نامه دهخدا
(عَ ءِ)
جمع واژۀ عریکه، کوهان یا باقی ماندۀ آن. (از اقرب الموارد) (از آنندراج). و رجوع به عریکه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ ءِ)
جمع واژۀ تریکه. رجوع به تریکه شود
لغت نامه دهخدا
(بَ ءِ)
جمع واژۀ بائکه. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به بائکه شود
لغت نامه دهخدا
(بَ تِ)
پشته های خرد (جمعی است بی واحد). (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، فرمانبرداری کردن از خدای تعالی. (از اقرب الموارد) ، سود بردن: بر بی السلعه، نفقت و ربحت فیها. (از اقرب الموارد). رجوع به برّ شود
لغت نامه دهخدا
(بَ ءَ)
برأت. رجوع به برأت شود.
- برائت ذمه، پاکی ذمه از وام و قرض. وارهیدگی ذمه از وام و دین. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ ءِ)
جمع واژۀ بریقه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). وآن شیر است که بر آن پیه یا قدری روغن ریخته باشند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به بریقه شود
لغت نامه دهخدا
(بُ ءِ)
موی گردن خروس. (آنندراج). پرهای گرداگرد گردن مرغ یا خاص است به یال شوات. (منتهی الارب) (آنندراج). برائلی. (منتهی الارب).
- ابوبرائل، خروس. (منتهی الارب) (آنندراج).
- برائل الارض، گیاه زمین. (منتهی الارب) (آنندراج) ، گیاهی مأکول و دوائی که جعفری نیز گویند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بُ کِ)
اسم فعل است بمعنی امر. یقال فی الحرب: براک براک، ای ابرکوا. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ارائک
تصویر ارائک
جمع اریکه، تختها، سریرها، جمع اریکه، تخت ها اورنگ ها از پارسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرائک
تصویر عرائک
جمع عریکه، کوهان ها سرشت ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضرائک
تصویر ضرائک
جمع ضریک، نابینایان بی چیزان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع تریکه، خودهای آهنین خودها، زن های مانده زنان ترشیده، مرغزار های ناچریده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از براک
تصویر براک
ماهی نوکدار از آبزیان
فرهنگ لغت هوشیار
بیزاری از چیزی، رهائی از شبهه، خلاص شدن، از عیب وتهمت پاک شدن فصاحت، تفوق، روشنی، برتری، بزرگواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برائل
تصویر برائل
پرهای گردن، یال ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برائت
تصویر برائت
((بَ ئَ))
پاک شدن از عیب و تهمت، تبرئه شدن، خلاص شدن از قرض و دین، رها شدن، اجازه، حواله، رهایی، خلاصی، بیزاری، دوری، پاکی
فرهنگ فارسی معین
بیگناهی، پاکی، تبرئه، معصومیت، بیزاری، تنفر، نفرت، خلاصی، رهایی، نجات، دوری، بری، اجازه، منشور، حماله، تبرئه شدن، رها شدن، مبرا شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد