جدول جو
جدول جو

معنی برآماسانیدن - جستجوی لغت در جدول جو

برآماسانیدن(مُ سَ نَ)
متعدی برآماسیدن. برآماهانیدن. متورم ساختن. رجوع به برآماسیدن و آماسانیدن شود، جمع واژۀ بری ٔ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). پاکان ازچیزی و بیزاران. (منتهی الارب). رجوع به بری ٔ شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ صَ قَ)
برآماسانیدن. (یادداشت مؤلف). توریم. (المصادر زوزنی). رجوع به آماهیدن و آماهانیدن شود
لغت نامه دهخدا
(مُ ذَ بَ)
اغراء. تدریب. تقریش. (منتهی الارب). تأریش. اضراء. تحریش. تحریض. تهییج. برانگیزاندن. برانگیختن. بعدها این کلمه را بجای فعل متعدی استعمال کرده اند ولی قدما از برآغالیدن تعدی را میخواسته اند. (یادداشت مؤلف). چنانچه مردم مرغان شکاری را در حالت خردی در طلب صید چیره گردانندو تعلیم دهند و برآغالانند. (تاریخ قم: 163) ، آراسته و متحلی. رجوع به آموده شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
آماسیدن. تورم. (المصادر زوزنی). انتفاخ. منتفخ گردیدن. احطوطاء. (یادداشت مؤلف). ورم کردن. (تاج المصادر بیهقی) :
می خورم تا چو نار بشکافم
می خورم تا چو خی برآماسم.
ابوشکور.
بقول ماه دی آبی که ساکن باشد و لاغر
نیاساید شب و روز و برآماسد چو سندانها.
ناصرخسرو.
برطمه، برآماسیدن از خشم. (منتهی الارب). رجوع به آماسیدن شود
لغت نامه دهخدا
(مُ حَ نَ)
اراحه. (مجمل اللغه). آسوده گردانیدن و این متعدی آسودن است: الاراحه، چهارپای را به مأوی بردن و راحت دادن و برآسانیدن. (مجمل اللغه)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ گِ رِ تَ)
توریم. تهبیج. آماهانیدن. ورم را سبب شدن
لغت نامه دهخدا
تصویری از برآغالانیدن
تصویر برآغالانیدن
برآغالیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آماسانیدن
تصویر آماسانیدن
سبب ورم شدن ایجاد تورم توریم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برآماسیدن
تصویر برآماسیدن
متورم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آماسانیدن
تصویر آماسانیدن
((دَ))
ایجاد برآمدگی کردن، متورم کردن، آماهانیدن، آماهیدن
فرهنگ فارسی معین