جدول جو
جدول جو

معنی بذاخی - جستجوی لغت در جدول جو

بذاخی(بُ خی ی)
بزرگ. (منتهی الارب). عظیم. (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ج 2 ص 252)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بُ خی ی)
مرد ستبر: رجل بطاخی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَذْ ذا)
شتر بسیار بانگ کننده شقشقهبرآورنده. (منتهی الارب) (از تاج العروس ج 2 ص 252). هدّار، مرد بسیار مسرف. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان بخش گیلان غرب شهرستان اسلام آباد غرب در 3هزارگزی شمال باختری گیلان، کنار شوسۀ گیلان بقصرشیرین، دشت، گرمسیر، مالاریائی، دارای 125 تن سکنه و آب آن از رود خانه گیلان، محصول آن غلات، برنج، توتون، تریاک، حبوبات، لبنیات، پنبه و شغل اهالی زراعت و گله داری است، راه مالرو دارد، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا