معنی بدکندیین - جستجوی لغت در جدول جو
بدکندیین
بکوتنین
ادامه...
بکوتنین
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بتکندیدن
(دَ وَ دَ)
بتکندن. سر باز زدن و میل به طعام نکردن. (برهان قاطع). نفرت داشتن از طعام. (ناظم الاطباء).
ادامه...
بتکندن. سر باز زدن و میل به طعام نکردن. (برهان قاطع). نفرت داشتن از طعام. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
بتکندیین
بکتو بزن
ادامه...
بکتو بزن
فرهنگ گویش مازندرانی
بکندیین
از فنون کشتی بومی استپس از آغاز مبارزه توسط دو کشتی گیر و
ادامه...
از فنون کشتی بومی استپس از آغاز مبارزه توسط دو کشتی گیر و
فرهنگ گویش مازندرانی
دکندیین
کندن، حفر کردن
ادامه...
کندن، حفر کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
بدکانیین
زدن، کوبیدن، اخته کردن
ادامه...
زدن، کوبیدن، اخته کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
بتجندیین
تاختن، تازاندن
ادامه...
تاختن، تازاندن
فرهنگ گویش مازندرانی
بپسندیین
پسند کردن، پسندیدن –قبول داشتن
ادامه...
پسند کردن، پسندیدن –قبول داشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
بلکاندیین
تکان دادن با حرکت مواج رفت و برگش در سطحی افقی، همچون تکان
ادامه...
تکان دادن با حرکت مواج رفت و برگش در سطحی افقی، همچون تکان
فرهنگ گویش مازندرانی
بدزدیین
دزدیدن
ادامه...
دزدیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
بدبدیین
نادرست دیدن و ناردست دریافت نمودن، به عواقب بدی دچار شدن
ادامه...
نادرست دیدن و ناردست دریافت نمودن، به عواقب بدی دچار شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
بخندیین
خندیدن
ادامه...
خندیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
بسندیین
بوسانیین
ادامه...
بوسانیین
فرهنگ گویش مازندرانی
بشندیین
ریختن
ادامه...
ریختن
فرهنگ گویش مازندرانی
بشکنیین
شکستن، خرد کردن، از ریشه ی اوستایی اسکن
ادامه...
شکستن، خرد کردن، از ریشه ی اوستایی اسکن
فرهنگ گویش مازندرانی