جدول جو
جدول جو

معنی بدپوز - جستجوی لغت در جدول جو

بدپوز
بتفوز، کسی که لب و دهان زشت دارد، بددهان
تصویری از بدپوز
تصویر بدپوز
فرهنگ فارسی عمید
بدپوز
(بَ)
پیرامون دهان از طرف بیرون. (از برهان قاطع). پیرامون دهان. (ناظم الاطباء). پتفوز. (حاشیۀ برهان چ معین) :
عاریت داده پدر سبلت و ریش و بدپوز
به بخارا شده هنگام صبی علم آموز.
سوزنی (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 165).
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بتپوز
تصویر بتپوز
پوزه، گرداگرد دهان جانوران چهارپا، برفوز، بتفوز، فرنج، پتفوز، بنفوز، پوز، فوز
فرهنگ فارسی عمید
(بَ زَ / زِ)
که پوزۀ زشت دارد: شغال بدپوزه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
اندرون دهان. (از برهان قاطع) (از آنندراج). اندرون دهان و پیرامون دهان و گوشه های لب و زنخ. (ناظم الاطباء). بتفوز. پتفوز:
دایه ای کو طفل شیرآموز را
تا به نعمت خوش کند بدفوز را
گر ببندد راه آن پستان برو
برگشاید راه صد پستان برو.
مولوی.
زین گذر کن ای پدر نوروز شد
خلق از اخلاق خوش بدفوز شد.
مولوی (مثنوی) ، ناسره. ناخالص. پست و بی ارزش:
زین واسطه خاک بدگهر را
کان در شاهوار بینید.
نظامی.
هیچ صیقل نکو نیارد کرد
آهنی را که بدگهر باشد.
سعدی (گلستان).
گر جان بدهد سنگ سیه لعل نگردد
با طینت اصلی چه کند بدگهر افتاد.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(بَ)
بدبخت. (ناظم الاطباء) (از ولف). بدحال. (یادداشت مؤلف). بدروزگار. تیره بخت. سیه روزگار. مقابل بهروز، نیک روز:
همی گفت بدروز و بداخترم
بد از دانش آید همی بر سرم.
فردوسی.
بدو گفت کاندر جهان مستمند
کدام است و بدروز ناسودمند.
فردوسی.
به بدروز همداستانی نکرد
که بازوش با زور بود و توان.
فرخی.
بالجمله خداوندا در وهم نیاید
کاحوال من بدروز اینجا بچه سان است.
مسعودسعد.
- بدروز کردن، بدبخت کردن. بدحال و پریشان کردن:
به گرد عالم آوارم تو کردی
چنین بدروز و بی چارم تو کردی.
نظامی.
- بدروز گشتن، بدبخت شدن. بدحال شدن:
سپهداران او پیروز گشتند
بداندیشان او بدروز گشتند.
(ویس و رامین)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
پیرامون دهان چرندگان و منقار پرندگان. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء). برپوس. (انجمن آرا) (برهان) (آنندراج). کلمه مصحف بدپوز، بتفوز است. رجوع به برپوس و بدفوز و بتفوز شود، قدر چیزی دریافتن. (آنندراج) :
تا که سنجد بر متاع حسن او صد سال و ماه
آسمان خورشید و مه را برترازومیزند.
مخلص کاشی (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بَ پُ)
آنکه لباس پوشیدنش ناپسند باشد. مقابل خوش پز. (فرهنگ فارسی معین).
لغت نامه دهخدا
تصویری از بدروز
تصویر بدروز
تیره روز بد روزگار مقابل نیک روز بهروز
فرهنگ لغت هوشیار