پسر ناخلف. پسر نااهل: هر بدپسر که نیک شود روزی آن گه شود که نیک پدر مرده. (از سندبادنامه ص 71). - بدپسران خانه کن، ناخلفان و آنانکه خانه پدر را خشت خشت بکنند و بفروشند. (آنندراج)
پسر ناخلف. پسر نااهل: هر بدپسر که نیک شود روزی آن گه شود که نیک پدر مرده. (از سندبادنامه ص 71). - بدپسران خانه کن، ناخلفان و آنانکه خانه پدر را خشت خشت بکنند و بفروشند. (آنندراج)
ناپدری. (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 1 ورق 162) : گریان شده ست بی تو چو پیوسته بخت و ملک همچون یتیم طفل که در دست بدپدر. شمس فخری (از شعوری) ، کسی که بمال دیگران طمع کند. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، مردی که بزنان نامحرم بنظر شهوت نگرد. (فرهنگ فارسی معین). آنکه زیاد نظر کند بزنان دیگر و آنکه در زن دیگران بنظر ریبه بیند. (یادداشت مؤلف) ، اسب رموک که چشمش ضعیف بود. (ناظم الاطباء). اسب و استر که از دیده برمد. (یادداشت مؤلف)
ناپدری. (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 1 ورق 162) : گریان شده ست بی تو چو پیوسته بخت و ملک همچون یتیم طفل که در دست بدپدر. شمس فخری (از شعوری) ، کسی که بمال دیگران طمع کند. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، مردی که بزنان نامحرم بنظر شهوت نگرد. (فرهنگ فارسی معین). آنکه زیاد نظر کند بزنان دیگر و آنکه در زن دیگران بنظر ریبه بیند. (یادداشت مؤلف) ، اسب رموک که چشمش ضعیف بود. (ناظم الاطباء). اسب و استر که از دیده برمد. (یادداشت مؤلف)