جدول جو
جدول جو

معنی بدهکاری - جستجوی لغت در جدول جو

بدهکاری
وام داری، قرض داری
تصویری از بدهکاری
تصویر بدهکاری
فرهنگ فارسی عمید
بدهکاری
(بِ دِ)
صفت بدهکار. چگونگی بدهکار.
لغت نامه دهخدا
بدهکاری
عمل بدهکار وامداری قرض داری مقابل بستانکاری
تصویری از بدهکاری
تصویر بدهکاری
فرهنگ لغت هوشیار
بدهکاری
عمل بدهکار، وامداری، قرض داری، مقابل بستانکاری
تصویری از بدهکاری
تصویر بدهکاری
فرهنگ فارسی معین
بدهکاری
مديونيّةٌ
تصویری از بدهکاری
تصویر بدهکاری
دیکشنری فارسی به عربی
بدهکاری
Indebtedness
تصویری از بدهکاری
تصویر بدهکاری
دیکشنری فارسی به انگلیسی
بدهکاری
endettement
تصویری از بدهکاری
تصویر بدهکاری
دیکشنری فارسی به فرانسوی
بدهکاری
indebitamento
تصویری از بدهکاری
تصویر بدهکاری
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
بدهکاری
задолженность
تصویری از بدهکاری
تصویر بدهکاری
دیکشنری فارسی به روسی
بدهکاری
Verschuldung
تصویری از بدهکاری
تصویر بدهکاری
دیکشنری فارسی به آلمانی
بدهکاری
заборгованість
تصویری از بدهکاری
تصویر بدهکاری
دیکشنری فارسی به اوکراینی
بدهکاری
zadłużenie
تصویری از بدهکاری
تصویر بدهکاری
دیکشنری فارسی به لهستانی
بدهکاری
债务
تصویری از بدهکاری
تصویر بدهکاری
دیکشنری فارسی به چینی
بدهکاری
endividamento
تصویری از بدهکاری
تصویر بدهکاری
دیکشنری فارسی به پرتغالی
بدهکاری
ঋণগ্রস্থতা
تصویری از بدهکاری
تصویر بدهکاری
دیکشنری فارسی به بنگالی
بدهکاری
قرضداری
تصویری از بدهکاری
تصویر بدهکاری
دیکشنری فارسی به اردو
بدهکاری
endeudamiento
تصویری از بدهکاری
تصویر بدهکاری
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
بدهکاری
madeni
تصویری از بدهکاری
تصویر بدهکاری
دیکشنری فارسی به سواحیلی
بدهکاری
borçluluk
تصویری از بدهکاری
تصویر بدهکاری
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
بدهکاری
채무
تصویری از بدهکاری
تصویر بدهکاری
دیکشنری فارسی به کره ای
بدهکاری
債務
تصویری از بدهکاری
تصویر بدهکاری
دیکشنری فارسی به ژاپنی
بدهکاری
ऋणग्रस्तता
تصویری از بدهکاری
تصویر بدهکاری
دیکشنری فارسی به هندی
بدهکاری
hutang-piutang
تصویری از بدهکاری
تصویر بدهکاری
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
بدهکاری
หนี้สิน
تصویری از بدهکاری
تصویر بدهکاری
دیکشنری فارسی به تایلندی
بدهکاری
schuldenlast
تصویری از بدهکاری
تصویر بدهکاری
دیکشنری فارسی به هلندی
بدهکاری
חוֹבוֹת
تصویری از بدهکاری
تصویر بدهکاری
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بدهکار
تصویر بدهکار
وام دار، قرض دار، مدیون، کسی که چیزی یا پولی وام دارد و باید بدهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدکاری
تصویر بدکاری
بدکرداری، بدکار بودن
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
بدکرداری. بدعملی. بدفعلی. بدفعالی. (فرهنگ فارسی معین) : قفوه،بدکاری. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(بِ دِ)
مقروض و وامدار. (ناظم الاطباء). کسی که بدیگری پولی رامقروض است. (از اصطلاحات فرهنگستان). مدیون. غریم. فام دار. مقابل طلبکار و بستانکار. (یادداشت مؤلف).
- امثال:
بدهکار را که بحال خود گذاشتی طلبکار می شود. (امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 407).
لغت نامه دهخدا
تصویری از بدهکار
تصویر بدهکار
مدیون، کسی که بدیگری پولی را مقروض است، قرضدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد کاری
تصویر بد کاری
بد کرداری بد عملی بد فعلی بد فعالی، شرارت، فسق فجور زنا لواط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلاکاری
تصویر بلاکاری
شگفت کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدهکار
تصویر بدهکار
((بِ دِ بِ))
دارای بدهی، مدیون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بدهکار
تصویر بدهکار
مدیون، مقروض
فرهنگ واژه فارسی سره