- بدمعاش
- بدروزگار، بدپیشه وفاسق
معنی بدمعاش - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بد روزی بد پیشه کسی که معیشت او فراخ نباشد بد روزگار بد روزی، بد پیشه فاسق
عمل بد معاش
ترشروئی، عبوس، تندخو، کج خلق
پولی که علاوه بر حقوق به کارمند دولت بدهند برای کمک به زندگی
کاسه لبریز چام پر
بدخو، بدسرشت
روزی
زندگی، زندگانی، آنچه به وسیلۀ آن زندگی می کنند، از خوردنی و نوشیدنی، وسیلۀ زندگانی
زندگانی، زیست
Sustenance
sustento
Lebensunterhalt
utrzymanie
пропитание
прожиток
levensonderhoud
sustento
subsistance
sostentamento
जीवन यापन
penghidupan
פַּרְנָסָה
riziki
การยังชีพ
জীবিকা
روزی روٹی