ستور نارام شده که متحمل بار نباشد. (آنندراج). بچۀ هر یک از ستور که تحمل بار نداشته باشد. (ناظم الاطباء) ، بدسرانجام، بدسرشت، بدمزاج و تندخوی. (ناظم الاطباء)
ستور نارام شده که متحمل بار نباشد. (آنندراج). بچۀ هر یک از ستور که تحمل بار نداشته باشد. (ناظم الاطباء) ، بدسرانجام، بدسرشت، بدمزاج و تندخوی. (ناظم الاطباء)
بتحقیق. تحقیقاً. بدرستی: و شنودم بدرست که این سرهنگان را سلطان مسعود پوشیده گفته بود که گوش بیوسف می دارید چنانکه بجایی نتواند رفت. (تاریخ بیهقی) ، کسی که با پیغمبر اسلام در جنگ بدر حاضر بوده است. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، منسوب به بدریه، محله ای در بغداد. (از انساب سمعانی)
بتحقیق. تحقیقاً. بدرستی: و شنودم بدرست که این سرهنگان را سلطان مسعود پوشیده گفته بود که گوش بیوسف می دارید چنانکه بجایی نتواند رفت. (تاریخ بیهقی) ، کسی که با پیغمبر اسلام در جنگ بدر حاضر بوده است. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، منسوب به بدریه، محله ای در بغداد. (از انساب سمعانی)
بدرفتاری. سؤرفتار. سؤمعامله. کج تابی. ناسازگاری. ناسازواری. سؤمعاشرت. بدتابی: نشوز، بدسری کردن با شوی. ناسازواری کردن با کسی. سر بدسری گذاشتن با کسی. بنای بدسری گذاشتن با کسی. (از یادداشتهای مؤلف)
بدرفتاری. سؤرفتار. سؤمعامله. کج تابی. ناسازگاری. ناسازواری. سؤمعاشرت. بدتابی: نشوز، بدسری کردن با شوی. ناسازواری کردن با کسی. سر بدسری گذاشتن با کسی. بنای بدسری گذاشتن با کسی. (از یادداشتهای مؤلف)
در تداول لوطیان، دشنام گونه یا حاکی از کراهتی است. (یادداشت مؤلف) ، لایق و مناسب. (از برهان قاطع) (از آنندراج) (ازانجمن آرا) : لب و دندان ترا سجده برم چون پروین کز جهان ای مه تابان تو بدندان منی. اثیر اخسیکتی (از انجمن آرا). هستند شاهدان شکرلب بعهد تو لیکن از آن میانه بدندان من تویی. اثیر اخسیکتی (ازانجمن آرا)
در تداول لوطیان، دشنام گونه یا حاکی از کراهتی است. (یادداشت مؤلف) ، لایق و مناسب. (از برهان قاطع) (از آنندراج) (ازانجمن آرا) : لب و دندان ترا سجده برم چون پروین کز جهان ای مه تابان تو بدندان منی. اثیر اخسیکتی (از انجمن آرا). هستند شاهدان شکرلب بعهد تو لیکن از آن میانه بدندان من تویی. اثیر اخسیکتی (ازانجمن آرا)
بدخلق. کج خلق. بدادا. نچسب. تلخ. دیرپیوند. آنکه دیر مأنوس و مألوف شود. آنکه برای بازی و مزاح با دوستان همراهی نکند. آنکه با مردمان کم آمیزد. آنکه با دوستان مرافقت نکند. آنکه بملاطفت نرم و مهربان نشود. (از یادداشتهای مؤلف) ، بدمزاج. تندخوی. کژخلق. (ناظم الاطباء)
بدخلق. کج خلق. بدادا. نچسب. تلخ. دیرپیوند. آنکه دیر مأنوس و مألوف شود. آنکه برای بازی و مزاح با دوستان همراهی نکند. آنکه با مردمان کم آمیزد. آنکه با دوستان مرافقت نکند. آنکه بملاطفت نرم و مهربان نشود. (از یادداشتهای مؤلف) ، بدمزاج. تندخوی. کژخلق. (ناظم الاطباء)
بد داشتن. بدرفتاری. در رنج نگهداری کردن. ناآسوده و ناراحت نگه داشتن کسی را: ناداشته وخوار بماند از تو غریبت بدداشت غریبان نبود سیرت احرار. ناصرخسرو (دیوان چ مینوی ص 193). نگفت هرچند خداوند در باب خواجه سخت متغیر است و در بدداشت او پیغامهای جزم داده اما در میانه آن مرد پوشیده گفته است که نباید به جان او آسیبی رسد. (آثار الوزراء عقیلی).
بد داشتن. بدرفتاری. در رنج نگهداری کردن. ناآسوده و ناراحت نگه داشتن کسی را: ناداشته وخوار بماند از تو غریبت بدداشت غریبان نبود سیرت احرار. ناصرخسرو (دیوان چ مینوی ص 193). نگفت هرچند خداوند در باب خواجه سخت متغیر است و در بدداشت او پیغامهای جزم داده اما در میانه آن مرد پوشیده گفته است که نباید به جان او آسیبی رسد. (آثار الوزراء عقیلی).