جدول جو
جدول جو

معنی بدرزق - جستجوی لغت در جدول جو

بدرزق
(بَ رِ)
نامقبول و ناپسند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
بدرزق
تنگ روزی، بدروزی
متضاد: فراخ روزی، تنگدست، فقیر، ندار
متضاد: ثروتمند، دارا، غنی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بِ رَ زَ / زِ / بِ رُ زَ / زِ)
طعامی را گویند که زله کرده باشند و در رومالی بسته بجایی برند. (برهان قاطع) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از فرهنگ جهانگیری). طعامی که از درها بدریوزۀ گدایی جمع کنند و بردارند و بجایی برند و با کسی خورند. (از آنندراج) (از انجمن آرا). خوردنی که در ازار یا در رگو بندند. (صحاح الفرس). فلرز. فلرزنگ. بتوزه. لارزه. ولارزه. فلغز. دستمال بسته. گره بسته. گرنگ. دستار. دستمال. (یادداشت مؤلف). و رجوع به پدرزه و فلرز و فلرزنگ شود، شتربچۀ فربه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (شرح قاموس)
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ زَ / زِ)
حصه و بهره. (برهان قاطع) (انجمن آرا). حصه و قسمت. (آنندراج). حصه و بهره و نصیب. (ناظم الاطباء). و رجوع به بدوره شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی از بخش پهلوی دژ شهرستان گنبدقابوس است. 520 تن سکنه دارد. محصول آن غلات، حبوب، صیفی و لبنیات است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(بَ زَ)
نباتی است بقول لیث، و مجدالدین گوید صواب بروق است بواو. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
اسراف کردن. اتلاف کردن. ولخرجی کردن. (از دزی ج 1 ص 57)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بد رزق
تصویر بد رزق
تنگ روزی آنکه روزی او بدشواری رسد بد روزی، نامقبول ناپسند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برزق
تصویر برزق
پارسی تازی شده برزک برزک از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار