بی دین و بدراه و ملحد. (آنندراج). بدکیش و بدمذهب و ملحد. (ناظم الاطباء). بداعتقاد. لامذهب. مقابل پاک دین: بدانند شاهان که روزی است این که بددین پدید آید از پاک دین. دقیقی. که بددین و بدکیش خوانی مرا منم شیر نر میش خوانی مرا. فردوسی (از آنندراج). مرا گویند بددین است و فاضل بهتر آن بودی که دینش پاک بودی و نبودی فضل چندانش. ناصرخسرو. مر مرا گویی برخیز که بددینی صبر کن اکنون تا روز شمار آید. ناصرخسرو. امام شرع سلطان طریقت ناصرالدین آن که تا رایات او آمد نگون شد چتر بددینان. خاقانی. منافقان و بددینان هر یکی سخنی پلید آغاز کردند و صحابه پاک شکسته دل شدند. (راحه الصدور). اما آنک گوید بوحنیفه یا شافعی نه برحق بودند کافر بی یقین و بددین باشد. (راحه الصدور). و مهتر پسر او راباحرب نام بود متهوری، متهتکی، بددینی، خداناشناسی. (تاریخ طبرستان)
بی دین و بدراه و ملحد. (آنندراج). بدکیش و بدمذهب و ملحد. (ناظم الاطباء). بداعتقاد. لامذهب. مقابل پاک دین: بدانند شاهان که روزی است این که بددین پدید آید از پاک دین. دقیقی. که بددین و بدکیش خوانی مرا منم شیر نر میش خوانی مرا. فردوسی (از آنندراج). مرا گویند بددین است و فاضل بهتر آن بودی که دینش پاک بودی و نبودی فضل چندانش. ناصرخسرو. مر مرا گویی برخیز که بددینی صبر کن اکنون تا روز شمار آید. ناصرخسرو. امام شرع سلطان طریقت ناصرالدین آن که تا رایات او آمد نگون شد چتر بددینان. خاقانی. منافقان و بددینان هر یکی سخنی پلید آغاز کردند و صحابه پاک شکسته دل شدند. (راحه الصدور). اما آنک گوید بوحنیفه یا شافعی نه برحق بودند کافر بی یقین و بددین باشد. (راحه الصدور). و مهتر پسر او راباحرب نام بود متهوری، متهتکی، بددینی، خداناشناسی. (تاریخ طبرستان)
مرکّب از: بی + دهن، مخفف بیدهان. فاقد دهان، کنایه از کسی که بر سخن گفتن قدرت نداشته باشد. (آنندراج)، عاجز و ناتوان در تکلم. سخنران حقیر. (ناظم الاطباء) : عاشقان بیدهن را زهرۀ گفتار نیست ورنه جای بوسه پرخالیست در کنج لبش. صائب
مُرَکَّب اَز: بی + دهن، مخفف بیدهان. فاقد دهان، کنایه از کسی که بر سخن گفتن قدرت نداشته باشد. (آنندراج)، عاجز و ناتوان در تکلم. سخنران حقیر. (ناظم الاطباء) : عاشقان بیدهن را زهرۀ گفتار نیست ورنه جای بوسه پرخالیست در کنج لبش. صائب
جمع واژۀ بدّ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بتها. (یادداشت مؤلف) : و اهل الصین و الهند یزعمون ان البدده تکلمهم و انما یکلمهم عبادهم... و هم (اهل الصین) یزعمون ان الهند وضعوا لهم البدده. (اخبار الصین و الهند از مؤلف)
جَمعِ واژۀ بُدّ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بتها. (یادداشت مؤلف) : و اهل الصین و الهند یزعمون ان البدده تکلمهم و انما یکلمهم عبادهم... و هم (اهل الصین) یزعمون ان الهند وضعوا لهم البدده. (اخبار الصین و الهند از مؤلف)