- بدخواهی
بدخواه بودن، عمل بدخواه
معنی بدخواهی - جستجوی لغت در جدول جو
- بدخواهی (بَ خوا / خا)
حسد. (مهذب الاسماء) (دهار). حسادت. حسیدت. (یادداشت مؤلف). بداندیشی:
نبینم ببدخواهی اندر کسی
که من نیز بدخواه دارم بسی.
نظامی.
نبینم ببدخواهی اندر کسی
که من نیز بدخواه دارم بسی.
نظامی.
- بدخواهی
بداندیشی، بدکرداری، حسدورزی، رشکینی
متضاد: نیک خواهی، خیرخواهی، خباثت، خبث، بدجنسی، بدنهادی، غرض ورزی
متضاد: نیک خواهی، خیرخواهی، خباثت، خبث، بدجنسی، بدنهادی، غرض ورزی
- بدخواهی
حقدٌ
- بدخواهی
Malevolence, Malice, Maliciousness
- بدخواهی
malveillance, malice
- بدخواهی
uovu
- بدخواهی
بدخوٰاهی
- بدخواهی
بدخواهی
- بدخواهی
দুষ্টতা
- بدخواهی
악의
- بدخواهی
kötülük, kin, kötü niyet
- بدخواهی
邪意 , 悪意
- بدخواهی
רָשָע
- بدخواهی
दुष्टता , शत्रुता , शत्रुतापूर्ण
- بدخواهی
kebencian
- بدخواهی
เจตนาร้าย , ความชั่วร้าย
- بدخواهی
boosheid
- بدخواهی
malevolencia, malicia, malignidad
- بدخواهی
malvagità, malizia
- بدخواهی
malevolência, malícia, malignidade
- بدخواهی
恶意
- بدخواهی
złośliwość, złość
- بدخواهی
злоба , злі наміри
- بدخواهی
Übelwollen, Bosheit, Boshaftigkeit
- بدخواهی
злоба , злонамеренность
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(بَ خوا / خا)
لغت نامه دهخدا
بدخواب شدن. مقابل خوشخوابی: غذای بیش از حد ضرورت موجب بدخوابیست. (یادداشت مؤلف)
