جدول جو
جدول جو

معنی بدخصلت - جستجوی لغت در جدول جو

بدخصلت
(بَ خِ لَ)
بدخصال. بدطبیعت. بدحالت. بدصفات. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
بدخصلت
بدحالت، بدصفات
تصویری از بدخصلت
تصویر بدخصلت
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دخالت
تصویر دخالت
داخل شدن در امری یا در کار کسی
فرهنگ فارسی عمید
(بَ اَ)
بدذاتی. پست سرشتی. بشوتنی. دون نژادی. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ خِ قَ)
که خلقتی زشت دارد. (یادداشت مؤلف) ، ضعف، بدگمانی و سؤظن. (ناظم الاطباء) ، بدنیتی. بداندیشی:
بریده چوطبع مؤمن از مرتد
از بددلی و بدی و بدمهری.
منوچهری.
بددلی در ره نیکی چکنی کاهل نیاز
نیک را هم نظر نیک مکافا بیند.
خاقانی.
- بددلی کردن، بدنیتی و بداندیشی کردن: کینه نورزند و حسد نبرند و بددلی نکنند. (تاریخ قم ص 273)
لغت نامه دهخدا
(بَ خِ)
بدکرداری. بدصفاتی. بدطبیعتی: دزدان در کوه و کمر چران از بدخصالی. (مجالس سعدی ص 23)
لغت نامه دهخدا
(بَ خِ)
بدطبیعت. بدحالت. بدصفات. بدخصلت. (ناظم الاطباء). بد افعال و کردار. (آنندراج) :
بد که گوید زو مگر بدنیتی
بدخصال و بدفعال و بدنشان.
فرخی.
کسی گفت از این بندۀ بدخصال
چه خواهی، هنر یا ادب یا جمال ؟
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا
(بَ خِ مَ)
که خدمت وچاکری و بندگی او بد باشد. مقصر. قاصر:
چه بدخدمتی کردم آخر که اکنون
چو بدخدمتانم بصحرا نهادی ؟
انوری (دیوان چ مدرس رضوی ج 2 ص 735)
لغت نامه دهخدا
(بَ لَ)
بدحال: ضیقه، بدحالت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بَ جِ بِلْ لَ)
بدذات. بدفطرت. بدطینت. بدنهاد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(صِ لَ)
مرکّب از: بی + صلت = صله، بی صله. بدون جایزه. بی پاداش: بی صلت و مشاهره این چنین قصیده گفت تواند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 387)، رجوع به صلت و صله شود، باعار (از اضداد است) :
جهان را فخر باشد خدمت من عار نی ایرا
که من از گوهر و اصل و نژاد و فخربی عارم.
سوزنی.
رجوع به عار شود.
- بی عار و بی کار، ولگرد و بی نام و ننگ.
- بی عار و ننگ، که از عار و ننگ نپرهیزد.
- ، با عار و ننگ (از اضداد است)، (یادداشت مؤلف)، رجوع به عار و ننگ شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بدخلق
تصویر بدخلق
لجوج، بدخو، جسور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دخالت
تصویر دخالت
داخل شدن، مداخله کردن، در کاری در آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دخالت
تصویر دخالت
((دِ لَ))
مداخله کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دخالت
تصویر دخالت
پادرمیانی، میانجیگری
فرهنگ واژه فارسی سره
بدذاتی، بدطینتی، بدگوهری، بدنژادی
متضاد: بدگهری، خوش ذاتی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بدخلق، بدخو، بدعادت، بدخصلت
متضاد: نیک خصال، نیک خصلت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بدخلق
تصویر بدخلق
Badtempered, Cantankerous, Cranky, Grouchy, Grumpy, Illhumored, Petulant, Surly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بدخلق
تصویر بدخلق
de mauvais tempérament, grincheux, de mauvaise humeur, pétulant, maussade
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بدخلق
تصویر بدخلق
chagrijnig, knorrig, slechtgehumeurd, prikkelbaar
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بدخلق
تصویر بدخلق
성질이 더러운 , 성격이 나쁜 , 성질 더러운 , 불쾌한 , 기분이 안 좋은 , 성미가 급한 , 불친절한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بدخلق
تصویر بدخلق
短気な , 不機嫌な , 怒りっぽい , 生意気な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بدخلق
تصویر بدخلق
בעל אופי רע , רָעַשׁ , חמום מוח , קפריזי , רע מזג , נרגז , עכור
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بدخلق
تصویر بدخلق
चिढ़चिढ़ा , चिड़चिड़ा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بدخلق
تصویر بدخلق
mudah marah, pemarah
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بدخلق
تصویر بدخلق
มีอารมณ์ไม่ดี , ขี้บ่น , หงุดหงิด , ขี้โมโห , ขี้หงุดหงิด , ขึ้งโกรธ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بدخلق
تصویر بدخلق
раздражительный , сварливый , ворчливый , с плохим настроением , капризный , угрюмый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بدخلق
تصویر بدخلق
schlecht gelaunt, mürrisch, gereizt, griesgrämig, launisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بدخلق
تصویر بدخلق
malhumorado, cascarrabias, irritable, petulante
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بدخلق
تصویر بدخلق
di cattivo umore, scontroso, irritabile, petulante
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بدخلق
تصویر بدخلق
mal-humorado, rabugento, petulante
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بدخلق
تصویر بدخلق
坏脾气的 , 脾气坏的 , 易怒的 , 心情不好的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بدخلق
تصویر بدخلق
wybuchowy, zrzędliwy, drażliwy, gderliwy, w złym humorze, kapryśny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بدخلق
تصویر بدخلق
дратівливий , ворчливий , в поганому настрої , капризний , буркотливий
دیکشنری فارسی به اوکراینی