که خلقتی زشت دارد. (یادداشت مؤلف) ، ضعف، بدگمانی و سؤظن. (ناظم الاطباء) ، بدنیتی. بداندیشی: بریده چوطبع مؤمن از مرتد از بددلی و بدی و بدمهری. منوچهری. بددلی در ره نیکی چکنی کاهل نیاز نیک را هم نظر نیک مکافا بیند. خاقانی. - بددلی کردن، بدنیتی و بداندیشی کردن: کینه نورزند و حسد نبرند و بددلی نکنند. (تاریخ قم ص 273)
که خلقتی زشت دارد. (یادداشت مؤلف) ، ضعف، بدگمانی و سؤظن. (ناظم الاطباء) ، بدنیتی. بداندیشی: بریده چوطبع مؤمن از مرتد از بددلی و بدی و بدمهری. منوچهری. بددلی در ره نیکی چکنی کاهل نیاز نیک را هم نظر نیک مکافا بیند. خاقانی. - بددلی کردن، بدنیتی و بداندیشی کردن: کینه نورزند و حسد نبرند و بددلی نکنند. (تاریخ قم ص 273)
بدطبیعت. بدحالت. بدصفات. بدخصلت. (ناظم الاطباء). بد افعال و کردار. (آنندراج) : بد که گوید زو مگر بدنیتی بدخصال و بدفعال و بدنشان. فرخی. کسی گفت از این بندۀ بدخصال چه خواهی، هنر یا ادب یا جمال ؟ سعدی (بوستان)
بدطبیعت. بدحالت. بدصفات. بدخصلت. (ناظم الاطباء). بد افعال و کردار. (آنندراج) : بد که گوید زو مگر بدنیتی بدخصال و بدفعال و بدنشان. فرخی. کسی گفت از این بندۀ بدخصال چه خواهی، هنر یا ادب یا جمال ؟ سعدی (بوستان)
مرکّب از: بی + صلت = صله، بی صله. بدون جایزه. بی پاداش: بی صلت و مشاهره این چنین قصیده گفت تواند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 387)، رجوع به صلت و صله شود، باعار (از اضداد است) : جهان را فخر باشد خدمت من عار نی ایرا که من از گوهر و اصل و نژاد و فخربی عارم. سوزنی. رجوع به عار شود. - بی عار و بی کار، ولگرد و بی نام و ننگ. - بی عار و ننگ، که از عار و ننگ نپرهیزد. - ، با عار و ننگ (از اضداد است)، (یادداشت مؤلف)، رجوع به عار و ننگ شود
مُرَکَّب اَز: بی + صلت = صله، بی صله. بدون جایزه. بی پاداش: بی صلت و مشاهره این چنین قصیده گفت تواند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 387)، رجوع به صلت و صله شود، باعار (از اضداد است) : جهان را فخر باشد خدمت من عار نی ایرا که من از گوهر و اصل و نژاد و فخربی عارم. سوزنی. رجوع به عار شود. - بی عار و بی کار، ولگرد و بی نام و ننگ. - بی عار و ننگ، که از عار و ننگ نپرهیزد. - ، با عار و ننگ (از اضداد است)، (یادداشت مؤلف)، رجوع به عار و ننگ شود