جدول جو
جدول جو

معنی بدخدمتی - جستجوی لغت در جدول جو

بدخدمتی(بَ خِ مَ)
عمل بدخدمت. مقابل نیکوخدمتی. (یادداشت مؤلف). بدبندگی. تقصیر. قصور: اما قضای حق برادرش اقچه که بهیچوقت ازو بادرۀ بدخدمتی صادر نشده است جان او ببخشیدم. (جهانگشای جوینی). با تقصیر و بدخدمتی که صادر شد از اهالی آن خشم گرفت. (ترجمه محاسن اصفهان ص 82)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ خِ مَ)
که خدمت وچاکری و بندگی او بد باشد. مقصر. قاصر:
چه بدخدمتی کردم آخر که اکنون
چو بدخدمتانم بصحرا نهادی ؟
انوری (دیوان چ مدرس رضوی ج 2 ص 735)
لغت نامه دهخدا
(خِ مَ)
بدخدمتی. کوتاهی. قصور
لغت نامه دهخدا
(بَ قَ دَ)
نامبارک پیی. (یادداشت مؤلف). بدفالی. بدشگونی
لغت نامه دهخدا
(خِ مَ)
خادم. نوکر. چاکر. (یادداشت بخط مؤلف) :
اندر این کعبه که از ایوان کسری برتر است
آنچنان بادا که هم در دولت جاوید شاه
اختران را خدمتی بینند و مه را پیش رو
چرخ را سیمین کمر، خورشید را زرین کلاه.
سیدحسن غزنوی.
، پیشکش. تحفه. نذرانه. (از برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات). تقدیمی. هدیه. (یادداشت بخط مؤلف) :
خدمتی جان بر تو آوردم
بجز این خدمت دگر داری.
اثیر اخسیکتی.
کتاب تهافت کلاه سرخسی
که همراه شد با تو از بنده خانه
یکی خدمتی بود و دیگر امانت
بر آن جمله دادی قرار شبانه
سخن نیست در خدمتی حاش ﷲ
که دارم از آن منت بی کرانه.
انوری.
مشکن اگر جان کشم پیشکشت خدمتی
شیر شکاری بسی آهوی لاغر شکست.
انوری.
و از هر جنس خدمتی ها در پیش روان کرد. (تاریخ جهانگشای جوینی). اعیان و امرای اتابکی و ارکان شهر یکبارگی با اصناف خدمتیان و نثارها به بارگاه سلطان حاضر آمدند. (تاریخ جهانگشای جوینی). براق حاجب چون آوازۀ سلطان بشنید خدمتیهای بسیار بخدمت او فرستاد و تمهید عذر کرد. (تاریخ جهانگشای جوینی) ، رشوت. رشوه. اتاوه. پاره. زر و سیم. مالی که بکسی دهند تا باطلی را حق و حقی را باطل کند. در تداول عامه، حق پرچین. حق و حساب: و بعضی بسبب بدادائی متصرفان و بعضی بجهت آنکه بوکاولان خدمتی می گرفتند و اهمال می نمودند. (تاریخ غازانی ص 301). و هر یک از خواتین و شهزادگان و امرا ایلچیان می ستدند و خدمتیهای میان تهی قبول کرده، بولایت می رفتند. (تاریخ غازانی ص 317). شحنه و بیتکچیان ولایت را خدمتی دادن تا مانع نشوند و اگر نیز نمی ستدند دفع میسر نمی شد. (تاریخ غازانی ص 319)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناخدمتی
تصویر ناخدمتی
بدخدمتی کوتاهی در خدمت قصور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدمتی
تصویر خدمتی
پیشکش پیشکش هدیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد دستی
تصویر بد دستی
اسراف
فرهنگ واژه فارسی سره
نوعی زخم شدید که از تماس حشره ای به نام دارکولا پدید آیدنام
فرهنگ گویش مازندرانی
بیچارگی، متأسّفانه، بدشانسی
دیکشنری اردو به فارسی