- بدبو
- چیزی که بوی بد می دهد، گندیده، بویناک
معنی بدبو - جستجوی لغت در جدول جو
- بدبو
- Fetid, Foulsmelling
- بدبو
- зловонный , воняющий
- بدبو
- übelriechend
- بدبو
- смердючий
- بدبو
- śmierdzący
- بدبو
- 恶臭的 , 发臭的
- بدبو
- fétido, malcheiroso
- بدبو
- fetido, maleodorante
- بدبو
- fétido, maloliente
- بدبو
- fétide, nauséabond
- بدبو
- stinkend
- بدبو
- เหม็น , มีกลิ่นเหม็น
- بدبو
- busuk, bau busuk
- بدبو
- بركةٌ , قاطعٌ
- بدبو
- दुर्गंधित
- بدبو
- מסריח
- بدبو
- 悪臭のある , 臭い
- بدبو
- 악취가 나는 , 악취 나는
- بدبو
- kötü kokulu
- بدبو
- mbaya harufu, harufu mbaya
- بدبو
- দুর্গন্ধ , দুর্গন্ধযুক্ত
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آنچه که بوی بد دهد متعفن گندیده بویناک مقابل خوشبوی معطر
خیزران
متعفن، گندیده، عفن
هدهد
پدربابا، بزرگ قلندران و درویشان. بمعنی بابا که در اوایل اسما برای شفقت یا مجرد تلقیب افزایند و گویند (بابا فلان) : (و بدانک پدر شیخ ما ابو سعید ابوالخیر گفتندی) (اسرارالتوحید)
آنکه فحش وزشت میگوید، بددهن، بدزبان
ستور بد راه، ستور باری اسب باری
بی ادب وتند خو
بدخلق، تندخو، بی ادب، بدخیم
پدر، مردی که فرزند داشته باشد، سرپرست و بزرگتر خانواده، آتا، ابا، ابی، اب، والد، اتا، بابا
درویش، قلندر
بزرگ درویشان و قلندران
درویش، قلندر
بزرگ درویشان و قلندران
بدزبان، بددهان، کسی که دشنام می دهد و حرف زشت می زند
هدهد، پرنده ای خاکی رنگ، کوچک تر از کبوتر با خال های زرد، سیاه و سفید که روی سرش دسته ای پر به شکل تاج یا شانه دارد، در خوش خبری به او مثل می زنند، پوپ، بدبدک، پوپو، بوبک، پوپش، پوپؤک، مرغ سلیمان، شانه به سر، شانه سرک، پوپک، بوبویه، شانه سر، کوکله، بوبه