- بدال
- دانه فروش خواربار فروش
معنی بدال - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تغییر دادن، عوض کردن
جایگزینی، دگردیسی، غلندران
قرار دادن چیزی به جای چیز دیگر، بدل کردن، عوض کردن، در علم زبانشناسی عوض شدن حرفی با حرف دیگر به دلیل ساده شدن تلفظ
مردم شریف، صالح و نیکوکار، مردان خدا، در تصوف اوتاد، بدیل
((اِ))
فرهنگ فارسی معین
عوض و بدل کردن، قرار دادن حرفی به جای حرفی دیگر برای دفع ثقل و سنگینی، یکی از اقسام نه گانه وقف مستعمل چون تبدیل تاء به هاء در رحمت و رحمه
کشمکش
اشتر بان استر بان جمع بغل استران
جماع کردن، زناشوئی کردن
مرد نا چیز و معطل و بی کاره
پارسی است بابا گندم مک مکابج (گویش گیلکی) آذر بویه تری نمناکی، تر گردان تر کننده، نامی است در تازی آذربویه اشنان، ذرت ذرت
کسی که حرفه اش خوار وبار فروختن است
وسیله ای شبیه رکاب که در ماشینها در زیر پا قرار دارد
خوشحال، تندرست، سعادتمند، مناسب الحال
مرد سخت بخیل
همتا
شاشریز
زناشویی، هم آغوشی گای
بسیار بذل کننده بخشنده سخی
بدل چیزی، عوض، هر چیزی به جای دیگری باشد
جمع بدیل، والایان جمع بدل بدیل شریفان کریمان، جمع بدل بدیل شریفان کریمان
زشتروی
بدروز وبدبخت، کسی که حالش بدباشد
دنبلان از غارچ ها، بیابان، اندیشه روشن
به آن
پایچه دست اندر زیرکرد و ازار بند استوار کرد و پایچه های ازار راببست بداغ پارسی است
ترکی شاخه گل دنبه
پیشی گرفتن شتافتن
تک تک، پریشان، جنگ تن به تن، جدا جدا
زمین فراخ درندشت
ظاهر شدن هویدا گشتن، پیدا شدن رای دیگر در امری امری که در خاطر بگذرد که از پیش نگذشته باشد، ایجاد راءیی برای خالق بجز آنچه که قبلا اراده وی بر آن تعلق گرفته بود
خصومت کردن با کسی، پیکار
ترنج