جدول جو
جدول جو

معنی بدائع - جستجوی لغت در جدول جو

بدائع
(بَ ءِ)
بدایع. ج بدیعه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). جمع واژۀ بدیع. (یادداشت مؤلف). رجوع به بدایع و بدیعه شود، در ترکی بمعنی شاخ درخت است. (از غیاث اللغات) (از آنندراج) ، شمشیر. (از فردوس اللغات از غیاث اللغات و آنندراج)
لغت نامه دهخدا
بدائع
بدایع
تصویری از بدائع
تصویر بدائع
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بدایع
تصویر بدایع
بدیع ها، تازه ها، نوها، شگفت ها، موجد و مبتدع ها، در علوم ادبی علومی که در آرایش سخن، زینت کلام، صنایعی که نظم و نثر را زینت می دهد بحث می کند، جمع واژۀ بدیع
فرهنگ فارسی عمید
(ءِ)
گام فراخ نهنده. (از منتهی الارب). بچۀ آهو که گام فراخ نهد در رفتن. ج، بوع، علما و مصنفان از کلمه باب منظورشان مسائل متعدده ای از جنس واحد، یا نوع واحد، و یا صنف واحد میباشد و از کتاب مسائل متعدده ای از جنس واحد خواهند. و از فصل مسائل متعدده ای از صنف واحد. و از منشوره و شتی بابها یا از اصناف مختلفه اراده کنند، نزد علماء علم جفر، باب اطلاق میشود بر حروف هجائیه که بترتیب مخصوص مرتب باشد و آن ترتیب را بیت و سهم نیز نام گذارند میگویند باب کبیر باشد و صغیر و متصل، اما باب کبیر بیست و نه حرفست و آن این است: ا. ب. ت. ث. ج. ح. خ. د. ذ. ر. ز. س. ش. ص. ض. ط. ظ. ع. غ. ف. ق. ل. میلادی ن. و. ه. لا. ی.
و اما باب صغیر مبنی است بر بیست و دو حرف و آن این است: ا. ب. ج. د. ه. و. ز. ح. ط. ی. ک. ل. میلادی ن. س. ع. ف. ص. ق. ر. ش. ت.
و باب متصل نیز بیست و دو حرف و آن این است: ب. ت. ث. ج. ح. خ. س. ش. ص. ض. ط. ظ. ع. غ. ف. ق. ک. ل. میلادی ن. ه. ی. پس در باب صغیر این هفت حرف نیست: ث. خ. ذ. ض. ظ. غ. لا. و در باب متصل این هفت حرف نیست: ا. د. ذ. ر. ز. و. لا
لغت نامه دهخدا
(وَ ءِ)
جمع واژۀ ودیع، به معنی عهد و پیمان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به ودیع شود.
، جمع واژۀ ودیعه. (منتهی الارب) (آنندراج). به معنی زنهار و امانت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به ودیعه شود. امانتها و هرچه که در نزد کسی بطور امانت گذارند. (ناظم الاطباء).
- ودائع پروردگار، رعایا. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ ءِ)
و بضایع. جمع واژۀ بضاعه. رجوع به بضاعت و بضایع شود
لغت نامه دهخدا
(بَ یِ)
چیزهای تازه و نادر و عجیب. (ناظم الاطباء). تازه ها. نوباوه ها. نوپدیدکرده ها. نوآورده ها:
از هر صنایعی که بخواهی بر او اثر
وز هر بدایعی که بجویی برونشان.
فرخی.
و بدایع ابداع را در عالم کون و فساد پیدا کرد. (کلیله و دمنه). می اندیشم که بلطایف حیل و بدایع تمویهات گرد این غرض درآیم. (کلیله و دمنه). ابوالنصر... عتبی در تحریر و تقریر این کتاب (تاریخ یمینی) سحر حلال نموده است و بدایع اعجاز اظهار کرده. (ترجمه تاریخ یمینی چ بنگاه ترجمه و نشر کتاب ص 10). این کلمات از حکم و بدایع سخن امام ابوالطیب است. (ترجمه تاریخ یمینی ص 250). در کتاب لطایف الاّداب از تصنیف عتبی نوادر اخبار و بدایع خطب و اشعار او (ابو جعفر محمد) بعضی مسطور است. (ترجمه تاریخ یمینی ص 263). پروردگاری که به اختلاف لغات و صفات شکر روایع بدایع صنایع او مقصور است. (جهانگشای جوینی) ، بی اعتدالی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ ءِ)
جمع واژۀ بداد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). جمع واژۀ بدید. (یادداشت مؤلف) (معجم متن اللغه). رجوع به بداد و بدید شود
لغت نامه دهخدا
(بَ ءِهْ)
جمع واژۀ بداهه. (از ناظم الاطباء) (از معجم متن اللغه).
لغت نامه دهخدا
تصویری از ودائع
تصویر ودائع
ودایع در فارسی، جمع ودیعه، سپرده ها وانه ها نهاده ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدایع
تصویر بدایع
چیزهای نادر وعجیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدائه
تصویر بدائه
سر آغاز، جمع بدیهه، خود آی ها آمده ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بضائع
تصویر بضائع
جمع بضاعت (بضاعه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بائع
تصویر بائع
فروشنده فروختار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدایع
تصویر بدایع
((بَ یِ))
جمع بدیعه، تازه ها، نوها
فرهنگ فارسی معین
عجایب، شگفتی ها، ابتکارها، ابتکارات، بدیعه ها، طرفه ها
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دادن، ادا کردن
فرهنگ گویش مازندرانی