بخوشی وخوبی. بعافیت و رستگاری. بسلامتی و تندرستی. بعاقبت و سرانجام نیک. بقصد و ارادۀ نیک. (ناظم الاطباء). - بخیر و خوبی، صحیح و سالم و بسلامتی. (ناظم الاطباء)
بخوشی وخوبی. بعافیت و رستگاری. بسلامتی و تندرستی. بعاقبت و سرانجام نیک. بقصد و ارادۀ نیک. (ناظم الاطباء). - بخیر و خوبی، صحیح و سالم و بسلامتی. (ناظم الاطباء)
گیاهی است دوایی که آن را بیدگیا خوانند و آن نوعی از کنگر باشد. (برهان قاطع). نوعی از کنگر. بیدگیا. حرشف. بخیل. (از فرهنگ فارسی معین). بخمه. و رجوع به کنگر و حرشف شود
گیاهی است دوایی که آن را بیدگیا خوانند و آن نوعی از کنگر باشد. (برهان قاطع). نوعی از کنگر. بیدگیا. حرشف. بخیل. (از فرهنگ فارسی معین). بخمه. و رجوع به کنگر و حرشف شود
بخور کردن به چیزی. (از منتهی الارب) (آنندراج). بخور کردن و بخور دادن. (ناظم الاطباء). خویشتن بوی کردن ببخور. (دهار) : و بخّره و بخر علیه، دخنه بالبخور. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، بخار انگیختن از چیزی. (فرهنگ نظام) ، بخار شدن. (ناظم الاطباء) ، تبخیر در اصطلاح فیزیک، تغییر حالت از مایع به حالت بخار را گویند. - تبخیر سطحی، تغییر حالت از مایع به حالت بخار در سطح بسیاری از مایعات ممکن است روی دهد حتی در درجات عادی حرارت، آبی که درظرف دهان بازی با هوا مواجه شود تبخیر گردد مخصوصاً هرچه هوا خشک تر و درجۀ حرارت بالاتر رود تبخیر سریعتر انجام می گردد. این نوع تغییر حالت را تبخیر سطحی نامند. (از فیزیک ترمودینامیک تألیف روشن ج 1 ص 86)
بخور کردن به چیزی. (از منتهی الارب) (آنندراج). بخور کردن و بخور دادن. (ناظم الاطباء). خویشتن بوی کردن ببخور. (دهار) : و بخّره و بخر علیه، دخنه بالبخور. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، بخار انگیختن از چیزی. (فرهنگ نظام) ، بخار شدن. (ناظم الاطباء) ، تبخیر در اصطلاح فیزیک، تغییر حالت از مایع به حالت بخار را گویند. - تبخیر سطحی، تغییر حالت از مایع به حالت بخار در سطح بسیاری از مایعات ممکن است روی دهد حتی در درجات عادی حرارت، آبی که درظرف دهان بازی با هوا مواجه شود تبخیر گردد مخصوصاً هرچه هوا خشک تر و درجۀ حرارت بالاتر رود تبخیر سریعتر انجام می گردد. این نوع تغییر حالت را تبخیر سطحی نامند. (از فیزیک ترمودینامیک تألیف روشن ج 1 ص 86)