جدول جو
جدول جو

معنی بخورشیشه - جستجوی لغت در جدول جو

بخورشیشه
(بَ / بُ شی شَ / شِ)
چندی از عطریات باشد که با آب تر کنند و بر آتش نهندتا مجلس معطر شود. (برهان قاطع) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). چندی از عطریات یکجا به آب یا بشربت ترکرده در مجلس بر آتشدان می نهند چون دود از آن برمی آید همه مجلس معطر می شود. (شرفنامۀ منیری). لخلخه. (سروری از آنندراج). خان آرزو می گوید: بخورشیشه آن باشد که خوشبویها در شیشه کرده آدمی را دهند تا بو کند و این اکثر بر امراض دماغی دیده شده. (آنندراج) ، کنایه از فاش کردن راز. (آنندراج) :
دمی که بخیه کند راز من بلند شود
صدای خندۀ چاک از لب گریبانها.
سالک یزدی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بُ دَ / دِ)
مصروع و هراسیده شده. (ناظم الاطباء). دیوزده و پری زده و آسیب زده. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا