بخورالبربر (بَ / بُ رُلْ بَ بَ) یقطوم. سرغیند. سرغنت. بخور مورسکه. بخورمورشکه. (لکلرک). سرغند. اسرغنت. (یادداشت مؤلف). و رجوع به تاسرغنت شود ادامه... یقطوم. سرغیند. سرغنت. بخور مورسکه. بخورمورشکه. (لکلرک). سرغند. اسرغنت. (یادداشت مؤلف). و رجوع به تاسرغنت شود لغت نامه دهخدا