خندیدن:
بدان سقا که خود خشکست کامش
گهی بگری و گه بفسوس وبرخند.
ناصرخسرو.
از خندۀ یار خویش بندیش
آنگاه به یار خویش برخند.
ناصرخسرو.
رجوع به خندیدن شود، فدیۀ اندک. (آنندراج)
خندیدن:
بدان سقا که خود خشکست کامش
گهی بگری و گه بفسوس وبرخند.
ناصرخسرو.
از خندۀ یار خویش بندیش
آنگاه به یار خویش برخند.
ناصرخسرو.
رجوع به خندیدن شود، فدیۀ اندک. (آنندراج)