دهی است از دهستان قلعه دره سی بخش حومه شهرستان ماکو که در 16 هزار و پانصدگزی شمال باختری ماکو و 4 هزارگزی خاور شوسۀ ماکو به بازرگان در دره واقع است. ناحیه ای است کوهستانی با آب و هوای معتدل و 199 تن سکنه و آب آن از رود خانه آغ چای تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و حبوب و کنجد و کرچک و بزرک و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راهش ارابه رو است. از راه ارابه رو گمش تپه به باشکند میتوان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان قلعه دره سی بخش حومه شهرستان ماکو که در 16 هزار و پانصدگزی شمال باختری ماکو و 4 هزارگزی خاور شوسۀ ماکو به بازرگان در دره واقع است. ناحیه ای است کوهستانی با آب و هوای معتدل و 199 تن سکنه و آب آن از رود خانه آغ چای تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و حبوب و کنجد و کرچک و بزرک و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راهش ارابه رو است. از راه ارابه رو گمش تپه به باشکند میتوان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
عطا کردن. دادن. بذل و هبه کردن. (ناظم الاطباء). دادن. اعطاء. (شرفنامۀ منیری). امتیاح.وهب. هبه. دسع. دسیعه. ایجاء. شکد. تشکید. اعشاء. انطاء. (منتهی الارب). عطاء. عطا کردن. بذل. دادن بی عوض. موهبت. جود. نداوت. (یادداشت مؤلف) : فزون زانکه بخشی بزایرتو زر نه ساوه نه رسته برآید ز کان. فرالاوی. پسندیدم آن هدیه های تو نیز کجا رنج بردی ز هر گونه چیز بشیروی بخشیدم آن برده رنج پی افکندم او را یکی تازه گنج. فردوسی. ببخشد درم هرچه یابد ز دهر همی آفرین جوید از دهر بهر. فردوسی. ببخشید چندان ورا خواسته که شد کاخ و ایوانش آراسته. فردوسی. کاروانی بیسراکم داد جمله بارکش کاروانی دیگرم بخشید بختی جمله رنگ. فرخی. جز کریمی و عطا بخشیدن او را کار نیست. فرخی (از مؤلف لغت نامه). یا رب چه جهان است این یا رب چه جهان شادی به ستیر بخشد و غم به قبان. صفار. امیر بفرمود تا... زر و برده لشکر را بخشیدند. (تاریخ بیهقی). ایشان را پس از نان خوردن چیزی بخشیدی. (تاریخ بیهقی). گفت: (مسعود) آن حاصل بدو بخشیدم حرمت پیری تو را و حق حرمت او را. (تاریخ بیهقی) .آمرزش کناد خدا او را و آلش را و سلام فرستاد و شرافت بخشاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 308). بدو بخش هر چند داریش دوست که نیز آنچه الفغدی از جاه اوست. (گرشاسب نامه). تو همی شعر گوی تا فردا بخشدت خواجه جامۀ فافا. بلجوهر (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). چو بر خزانه نبخشود و مالها بخشید نماند کس که بر آن کس ببایدش بخشود. مسعودسعد. و هر کسی را (عمر بن خطاب) قدر نصیب بنوشت و آن مال بریشان بخشید. (مجمل التواریخ و القصص). آن سیصدهزار دینار همه بر مردمان حرمین و مستحقان بخشید. (مجمل التواریخ و القصص از مؤلف لغت نامه). از تو بخشودن است و بخشیدن وز من افتادن است و شخشیدن. سنایی. ببخشیدن جوادی بی حریفی ببخشودن کریمی بی همالی. ادیب صابر. گر سیم دهی هزار احسنت ور زر بخشی هزار شاباش. سوزنی. ای ببخشیدن عطا خرم وی ببخشودن خطا شادان. عبدالواسع جبلی. زر چه بخشی اگر نه خورشیدی در چه پاشی اگر نه دریایی به ولی وعد و عطا و خطا هم ببخشی و هم ببخشایی. سیدحسن غزنوی. ولی را گر عطا باید عدو را گر خطا افتد خدا و خلق داند کان ببخشد وین ببخشاید. سیدحسن غزنوی. بوسه ای خواستم نبخشیدی لابه ها کردم و نبخشودی. انوری. گشت بخشودن ایشان سبب آسایش گشت بخشیدن ایشان سبب آسانی. انوری. دلخستگان را بی طلب تریاکها بخشی ز لب محروم چون ماند ای عجب خاقانی از تریاک تو. خاقانی. از پی تست این همه امید و بیم هم تو ببخشای و ببخش ای کریم. نظامی. ملک را این لطیفه پسند آمد و گفت اکنون سیاه بتو بخشیدم. (گلستان). آنکه جان بخشید و روزی داد و چندین لطف کرد هم ببخشاید چو مشتی استخوان بیند رمیم. سعدی (طیبات). میی در کاسۀ چشم است ساقی را بنامیزد که مستی می کند با عقل و می بخشد خماری خوش. حافظ. شرابی بی خمارم بخش یارب که با وی هیچ درد سر نباشد. حافظ. - خویش را بخشیدن، کنایه از خود را در اختیار کسی قرار دادن و از جان چشم پوشیدن، فدایی قرار دادن: و کیست از این سپاه که خویش را بخشد و برود (گفتار انوشروان آنگاه که سیف ذوالیزن را یاری دادن می خواست). (تاریخ بیهقی از یادداشت مؤلف).
عطا کردن. دادن. بذل و هبه کردن. (ناظم الاطباء). دادن. اعطاء. (شرفنامۀ منیری). امتیاح.وهب. هبه. دسع. دسیعه. ایجاء. شکد. تشکید. اعشاء. انطاء. (منتهی الارب). عطاء. عطا کردن. بذل. دادن بی عوض. موهبت. جود. نداوت. (یادداشت مؤلف) : فزون زانکه بخشی بزایرتو زر نه ساوه نه رسته برآید ز کان. فرالاوی. پسندیدم آن هدیه های تو نیز کجا رنج بردی ز هر گونه چیز بشیروی بخشیدم آن برده رنج پی افکندم او را یکی تازه گنج. فردوسی. ببخشد درم هرچه یابد ز دهر همی آفرین جوید از دهر بهر. فردوسی. ببخشید چندان ورا خواسته که شد کاخ و ایوانش آراسته. فردوسی. کاروانی بیسراکم داد جمله بارکش کاروانی دیگرم بخشید بختی جمله رنگ. فرخی. جز کریمی و عطا بخشیدن او را کار نیست. فرخی (از مؤلف لغت نامه). یا رب چه جهان است این یا رب چه جهان شادی به ستیر بخشد و غم به قبان. صفار. امیر بفرمود تا... زر و برده لشکر را بخشیدند. (تاریخ بیهقی). ایشان را پس از نان خوردن چیزی بخشیدی. (تاریخ بیهقی). گفت: (مسعود) آن حاصل بدو بخشیدم حرمت پیری تو را و حق حرمت او را. (تاریخ بیهقی) .آمرزش کناد خدا او را و آلش را و سلام فرستاد و شرافت بخشاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 308). بدو بخش هر چند داریش دوست که نیز آنچه الفغدی از جاه اوست. (گرشاسب نامه). تو همی شعر گوی تا فردا بخشدت خواجه جامۀ فافا. بلجوهر (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). چو بر خزانه نبخشود و مالها بخشید نماند کس که بر آن کس ببایدش بخشود. مسعودسعد. و هر کسی را (عمر بن خطاب) قدر نصیب بنوشت و آن مال بریشان بخشید. (مجمل التواریخ و القصص). آن سیصدهزار دینار همه بر مردمان حرمین و مستحقان بخشید. (مجمل التواریخ و القصص از مؤلف لغت نامه). از تو بخشودن است و بخشیدن وز من افتادن است و شخشیدن. سنایی. ببخشیدن جوادی بی حریفی ببخشودن کریمی بی همالی. ادیب صابر. گر سیم دهی هزار احسنت ور زر بخشی هزار شاباش. سوزنی. ای ببخشیدن عطا خرم وی ببخشودن خطا شادان. عبدالواسع جبلی. زر چه بخشی اگر نه خورشیدی در چه پاشی اگر نه دریایی به ولی وعد و عطا و خطا هم ببخشی و هم ببخشایی. سیدحسن غزنوی. ولی را گر عطا باید عدو را گر خطا افتد خدا و خلق داند کان ببخشد وین ببخشاید. سیدحسن غزنوی. بوسه ای خواستم نبخشیدی لابه ها کردم و نبخشودی. انوری. گشت بخشودن ایشان سبب آسایش گشت بخشیدن ایشان سبب آسانی. انوری. دلخستگان را بی طلب تریاکها بخشی ز لب محروم چون مانْد ای عجب خاقانی از تریاک تو. خاقانی. از پی تست این همه امید و بیم هم تو ببخشای و ببخش ای کریم. نظامی. ملک را این لطیفه پسند آمد و گفت اکنون سیاه بتو بخشیدم. (گلستان). آنکه جان بخشید و روزی داد و چندین لطف کرد هم ببخشاید چو مشتی استخوان بیند رمیم. سعدی (طیبات). میی در کاسۀ چشم است ساقی را بنامیزد که مستی می کند با عقل و می بخشد خماری خوش. حافظ. شرابی بی خمارم بخش یارب که با وی هیچ درد سر نباشد. حافظ. - خویش را بخشیدن، کنایه از خود را در اختیار کسی قرار دادن و از جان چشم پوشیدن، فدایی قرار دادن: و کیست از این سپاه که خویش را بخشد و برود (گفتار انوشروان آنگاه که سیف ذوالیزن را یاری دادن می خواست). (تاریخ بیهقی از یادداشت مؤلف).
دهی است جزء دهستان گورائیم بخش مرکزی شهرستان اردبیل که در 48 هزارگزی جنوب باختری اردبیل و 15 هزارگزی شوسۀ اردبیل به تبریز در کوهستان واقع است. ناحیه ای است با آب وهوای معتدل و 307 تن سکنه و آب آن از چشمه و رود خانه باش کند تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان گلیم بافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است جزء دهستان گورائیم بخش مرکزی شهرستان اردبیل که در 48 هزارگزی جنوب باختری اردبیل و 15 هزارگزی شوسۀ اردبیل به تبریز در کوهستان واقع است. ناحیه ای است با آب وهوای معتدل و 307 تن سکنه و آب آن از چشمه و رود خانه باش کند تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان گلیم بافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
چیزی که قسمت کردن آن واجب است. واجب القسمه. (از یادداشت مؤلف). قسمت کردنی: زن و خانه و چیز بخشیدنیست تهی دست کس با توانگر یکیست. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 8 ص 2302). مزدک گفت مال بخشیدنی است میان مردمان. (سیاست نامۀ خواجه نظام الملک).
چیزی که قسمت کردن آن واجب است. واجب القسمه. (از یادداشت مؤلف). قسمت کردنی: زن و خانه و چیز بخشیدنیست تهی دست کس با توانگر یکیست. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 8 ص 2302). مزدک گفت مال بخشیدنی است میان مردمان. (سیاست نامۀ خواجه نظام الملک).
انسان همیشه از مال و دارایی خودش می بخشد و بخشش از دارائی دیگران بخشیدن نامیده نمی شود مال نیز چیزی است که انسان به آن متکی و دل بسته است و همچنان که در بیداری به دشواری می توانیم از مال و دارائی خویش چشم بپوشیم و آن را به دیگری بدهیم و ببخشیم و در خواب نیز بخشیدن گویای نگرانی و تشویش ما است از آن چه داریم و سال ها به زحمت اندوخته و فراهم آورده ایم. وقتی در خواب می بینیم که مال خود را می بخشیم بیمناکیم که به دارائی ما تجاوز شود و این به اشکال مختلف در خواب های ما شکل می گیرد. وقتی می بینیم مال خویش را در راه خیر بذل می کنیم و می بخشیم یا به اقربا و خویشان خود می دهیم نشانه آن است که در روزهای آینده دست به حل مشکلی می زنیم که حل آن فقط با بذل مال امکان پذیر است. از ابن سیرین نقل است که این نوع بخشش می گوید فرزند خویش را زن می دهیم یا به دختر خود جهیزیه سنگین اختصاص داده و او را به خانه شوهر می فرستیم و چنان چه در این شرایط نیستیم خویشاوندی را از مشکل می رهانیم. چنان چه ببینیم مال خود را به بیگانه و ناشناس می دهیم تشویش مرگ خود را داریم و ناخودآگاه نگران این هستیم که دارایی ما به دست نزدیکان یا بیگانگان تقسیم شود و از بین برود. بهتر این است که بیننده چنین خوابی صدقه بدهد یا مستمندی را از فقر و مسکنت برهاند چون به این وسیله اثر خواب را از بین می رود. اگر در خواب ببنیم که دسته های اسکناس را از جیب و کیف بیرون می آوریم یا مشت سکه های طلا را به هوا می پاشیم و به دیگران از آشنا و غریبه می بخشیم گویای این است که در اعماق روح خویش چشم به راه حادثه ای هستیم که حدس می زنیم در جریان آن ثروتمند و پول دار می شویم چرا که توقعات نا خودآگاه ما به صورت اعمال خودمان شکل می گیرند. چنان چه دیدیم کسی که او را نمی شناسیم به ما چیزی می بخشد با انسانی بخیل روبه رو می شویم. اگر دیدید به آشنائی چیزی می بخشید به کسی که او را می شناسید، بی تردید آن شخص از شما آزردگی دارد که خودتان هم می دانید. در صدد دل جوئی او برآئید و تحقیق کنید که چرا از شما دل تنگ می باشد.
انسان همیشه از مال و دارایی خودش می بخشد و بخشش از دارائی دیگران بخشیدن نامیده نمی شود مال نیز چیزی است که انسان به آن متکی و دل بسته است و همچنان که در بیداری به دشواری می توانیم از مال و دارائی خویش چشم بپوشیم و آن را به دیگری بدهیم و ببخشیم و در خواب نیز بخشیدن گویای نگرانی و تشویش ما است از آن چه داریم و سال ها به زحمت اندوخته و فراهم آورده ایم. وقتی در خواب می بینیم که مال خود را می بخشیم بیمناکیم که به دارائی ما تجاوز شود و این به اشکال مختلف در خواب های ما شکل می گیرد. وقتی می بینیم مال خویش را در راه خیر بذل می کنیم و می بخشیم یا به اقربا و خویشان خود می دهیم نشانه آن است که در روزهای آینده دست به حل مشکلی می زنیم که حل آن فقط با بذل مال امکان پذیر است. از ابن سیرین نقل است که این نوع بخشش می گوید فرزند خویش را زن می دهیم یا به دختر خود جهیزیه سنگین اختصاص داده و او را به خانه شوهر می فرستیم و چنان چه در این شرایط نیستیم خویشاوندی را از مشکل می رهانیم. چنان چه ببینیم مال خود را به بیگانه و ناشناس می دهیم تشویش مرگ خود را داریم و ناخودآگاه نگران این هستیم که دارایی ما به دست نزدیکان یا بیگانگان تقسیم شود و از بین برود. بهتر این است که بیننده چنین خوابی صدقه بدهد یا مستمندی را از فقر و مسکنت برهاند چون به این وسیله اثر خواب را از بین می رود. اگر در خواب ببنیم که دسته های اسکناس را از جیب و کیف بیرون می آوریم یا مشت سکه های طلا را به هوا می پاشیم و به دیگران از آشنا و غریبه می بخشیم گویای این است که در اعماق روح خویش چشم به راه حادثه ای هستیم که حدس می زنیم در جریان آن ثروتمند و پول دار می شویم چرا که توقعات نا خودآگاه ما به صورت اعمال خودمان شکل می گیرند. چنان چه دیدیم کسی که او را نمی شناسیم به ما چیزی می بخشد با انسانی بخیل روبه رو می شویم. اگر دیدید به آشنائی چیزی می بخشید به کسی که او را می شناسید، بی تردید آن شخص از شما آزردگی دارد که خودتان هم می دانید. در صدد دل جوئی او برآئید و تحقیق کنید که چرا از شما دل تنگ می باشد.