جدول جو
جدول جو

معنی بخشیکند - جستجوی لغت در جدول جو

بخشیکند(بَ کَ)
دهی از بخش سلماس شهرستان خوی است که 240 تن سکنه دارد. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 4) ، ساق پرگوشت. ج، بخاند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بخشین
تصویر بخشین
(دخترانه)
عفو کردن (نگارش کردی: بهخشین)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بخشینر
تصویر بخشینر
(پسرانه)
سخی، بخشنده، سخاوتمند (نگارش کردی: بهخشنهر)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بخشیدن
تصویر بخشیدن
پول یا چیز دیگر را بی عوض به کسی دادن، عطا دادن، گذشت کردن
فرهنگ فارسی عمید
(کَ)
دهی است از دهستان قلعه دره سی بخش حومه شهرستان ماکو که در 16 هزار و پانصدگزی شمال باختری ماکو و 4 هزارگزی خاور شوسۀ ماکو به بازرگان در دره واقع است. ناحیه ای است کوهستانی با آب و هوای معتدل و 199 تن سکنه و آب آن از رود خانه آغ چای تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و حبوب و کنجد و کرچک و بزرک و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راهش ارابه رو است. از راه ارابه رو گمش تپه به باشکند میتوان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ کَ / کِ دَ)
عطا کردن. دادن. بذل و هبه کردن. (ناظم الاطباء). دادن. اعطاء. (شرفنامۀ منیری). امتیاح.وهب. هبه. دسع. دسیعه. ایجاء. شکد. تشکید. اعشاء. انطاء. (منتهی الارب). عطاء. عطا کردن. بذل. دادن بی عوض. موهبت. جود. نداوت. (یادداشت مؤلف) :
فزون زانکه بخشی بزایرتو زر
نه ساوه نه رسته برآید ز کان.
فرالاوی.
پسندیدم آن هدیه های تو نیز
کجا رنج بردی ز هر گونه چیز
بشیروی بخشیدم آن برده رنج
پی افکندم او را یکی تازه گنج.
فردوسی.
ببخشد درم هرچه یابد ز دهر
همی آفرین جوید از دهر بهر.
فردوسی.
ببخشید چندان ورا خواسته
که شد کاخ و ایوانش آراسته.
فردوسی.
کاروانی بیسراکم داد جمله بارکش
کاروانی دیگرم بخشید بختی جمله رنگ.
فرخی.
جز کریمی و عطا بخشیدن او را کار نیست.
فرخی (از مؤلف لغت نامه).
یا رب چه جهان است این یا رب چه جهان
شادی به ستیر بخشد و غم به قبان.
صفار.
امیر بفرمود تا... زر و برده لشکر را بخشیدند. (تاریخ بیهقی). ایشان را پس از نان خوردن چیزی بخشیدی. (تاریخ بیهقی). گفت: (مسعود) آن حاصل بدو بخشیدم حرمت پیری تو را و حق حرمت او را. (تاریخ بیهقی) .آمرزش کناد خدا او را و آلش را و سلام فرستاد و شرافت بخشاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 308).
بدو بخش هر چند داریش دوست
که نیز آنچه الفغدی از جاه اوست.
(گرشاسب نامه).
تو همی شعر گوی تا فردا
بخشدت خواجه جامۀ فافا.
بلجوهر (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی).
چو بر خزانه نبخشود و مالها بخشید
نماند کس که بر آن کس ببایدش بخشود.
مسعودسعد.
و هر کسی را (عمر بن خطاب) قدر نصیب بنوشت و آن مال بریشان بخشید. (مجمل التواریخ و القصص). آن سیصدهزار دینار همه بر مردمان حرمین و مستحقان بخشید. (مجمل التواریخ و القصص از مؤلف لغت نامه).
از تو بخشودن است و بخشیدن
وز من افتادن است و شخشیدن.
سنایی.
ببخشیدن جوادی بی حریفی
ببخشودن کریمی بی همالی.
ادیب صابر.
گر سیم دهی هزار احسنت
ور زر بخشی هزار شاباش.
سوزنی.
ای ببخشیدن عطا خرم
وی ببخشودن خطا شادان.
عبدالواسع جبلی.
زر چه بخشی اگر نه خورشیدی
در چه پاشی اگر نه دریایی
به ولی وعد و عطا و خطا
هم ببخشی و هم ببخشایی.
سیدحسن غزنوی.
ولی را گر عطا باید عدو را گر خطا افتد
خدا و خلق داند کان ببخشد وین ببخشاید.
سیدحسن غزنوی.
بوسه ای خواستم نبخشیدی
لابه ها کردم و نبخشودی.
انوری.
گشت بخشودن ایشان سبب آسایش
گشت بخشیدن ایشان سبب آسانی.
انوری.
دلخستگان را بی طلب تریاکها بخشی ز لب
محروم چون ماند ای عجب خاقانی از تریاک تو.
خاقانی.
از پی تست این همه امید و بیم
هم تو ببخشای و ببخش ای کریم.
نظامی.
ملک را این لطیفه پسند آمد و گفت اکنون سیاه بتو بخشیدم. (گلستان).
آنکه جان بخشید و روزی داد و چندین لطف کرد
هم ببخشاید چو مشتی استخوان بیند رمیم.
سعدی (طیبات).
میی در کاسۀ چشم است ساقی را بنامیزد
که مستی می کند با عقل و می بخشد خماری خوش.
حافظ.
شرابی بی خمارم بخش یارب
که با وی هیچ درد سر نباشد.
حافظ.
- خویش را بخشیدن، کنایه از خود را در اختیار کسی قرار دادن و از جان چشم پوشیدن، فدایی قرار دادن: و کیست از این سپاه که خویش را بخشد و برود (گفتار انوشروان آنگاه که سیف ذوالیزن را یاری دادن می خواست). (تاریخ بیهقی از یادداشت مؤلف).
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است جزء دهستان گورائیم بخش مرکزی شهرستان اردبیل که در 48 هزارگزی جنوب باختری اردبیل و 15 هزارگزی شوسۀ اردبیل به تبریز در کوهستان واقع است. ناحیه ای است با آب وهوای معتدل و 307 تن سکنه و آب آن از چشمه و رود خانه باش کند تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان گلیم بافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
زاغه. آغل. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ)
چیزی که قسمت کردن آن واجب است. واجب القسمه. (از یادداشت مؤلف). قسمت کردنی:
زن و خانه و چیز بخشیدنیست
تهی دست کس با توانگر یکیست.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 8 ص 2302).
مزدک گفت مال بخشیدنی است میان مردمان. (سیاست نامۀ خواجه نظام الملک).
لغت نامه دهخدا
دادن عطا کردن، معاف کردن عفو کردن، قسمت کردن تقسیم کردن، گاهی ورزشکاری برای حفظ منافع حریف یا باحترام او مسابقه را می بخشد و بنفع حریف خود کنار می کشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخشیدن
تصویر بخشیدن
((بَ دَ))
عطا کردن، عفو کردن
فرهنگ فارسی معین
دادن
متضاد: گرفتن، ستدن، عطا کردن، هبه کردن، گذشت کردن، بخشودن، عفو کردن، معاف کردن
متضاد: انتقام گرفتن، کنار رفتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
انسان همیشه از مال و دارایی خودش می بخشد و بخشش از دارائی دیگران بخشیدن نامیده نمی شود مال نیز چیزی است که انسان به آن متکی و دل بسته است و همچنان که در بیداری به دشواری می توانیم از مال و دارائی خویش چشم بپوشیم و آن را به دیگری بدهیم و ببخشیم و در خواب نیز بخشیدن گویای نگرانی و تشویش ما است از آن چه داریم و سال ها به زحمت اندوخته و فراهم آورده ایم. وقتی در خواب می بینیم که مال خود را می بخشیم بیمناکیم که به دارائی ما تجاوز شود و این به اشکال مختلف در خواب های ما شکل می گیرد. وقتی می بینیم مال خویش را در راه خیر بذل می کنیم و می بخشیم یا به اقربا و خویشان خود می دهیم نشانه آن است که در روزهای آینده دست به حل مشکلی می زنیم که حل آن فقط با بذل مال امکان پذیر است. از ابن سیرین نقل است که این نوع بخشش می گوید فرزند خویش را زن می دهیم یا به دختر خود جهیزیه سنگین اختصاص داده و او را به خانه شوهر می فرستیم و چنان چه در این شرایط نیستیم خویشاوندی را از مشکل می رهانیم. چنان چه ببینیم مال خود را به بیگانه و ناشناس می دهیم تشویش مرگ خود را داریم و ناخودآگاه نگران این هستیم که دارایی ما به دست نزدیکان یا بیگانگان تقسیم شود و از بین برود. بهتر این است که بیننده چنین خوابی صدقه بدهد یا مستمندی را از فقر و مسکنت برهاند چون به این وسیله اثر خواب را از بین می رود. اگر در خواب ببنیم که دسته های اسکناس را از جیب و کیف بیرون می آوریم یا مشت سکه های طلا را به هوا می پاشیم و به دیگران از آشنا و غریبه می بخشیم گویای این است که در اعماق روح خویش چشم به راه حادثه ای هستیم که حدس می زنیم در جریان آن ثروتمند و پول دار می شویم چرا که توقعات نا خودآگاه ما به صورت اعمال خودمان شکل می گیرند. چنان چه دیدیم کسی که او را نمی شناسیم به ما چیزی می بخشد با انسانی بخیل روبه رو می شویم. اگر دیدید به آشنائی چیزی می بخشید به کسی که او را می شناسید، بی تردید آن شخص از شما آزردگی دارد که خودتان هم می دانید. در صدد دل جوئی او برآئید و تحقیق کنید که چرا از شما دل تنگ می باشد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
تصویری از بخشیدن
تصویر بخشیدن
ليغفر
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بخشیدن
تصویر بخشیدن
Bestow, Bless, Pardon
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بخشیدن
تصویر بخشیدن
accorder, bénir, pardonner
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بخشیدن
تصویر بخشیدن
даровать , благословлять , прощать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بخشیدن
تصویر بخشیدن
수여하다 , 축복하다 , 용서하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بخشیدن
تصویر بخشیدن
دینا , دعا دینا , معاف کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بخشیدن
تصویر بخشیدن
দান করা , আশীর্বাদ দেওয়া , ক্ষমা করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بخشیدن
تصویر بخشیدن
kutoa, bariki, kusamehe
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بخشیدن
تصویر بخشیدن
bahşetmek, kutsamak, affetmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بخشیدن
تصویر بخشیدن
להעניק , לברך , לסלוח
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بخشیدن
تصویر بخشیدن
授ける , 祝福する , 許す
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بخشیدن
تصویر بخشیدن
verleihen, segnen, verzeihen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بخشیدن
تصویر بخشیدن
देना , आशीर्वाद देना , माफ करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بخشیدن
تصویر بخشیدن
memberikan, memberkati, memaafkan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بخشیدن
تصویر بخشیدن
มอบ , อวยพร , ให้อภัย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بخشیدن
تصویر بخشیدن
otorgar, bendecir, perdonar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بخشیدن
تصویر بخشیدن
concedere, benedire, perdonare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بخشیدن
تصویر بخشیدن
conceder, abençoar, perdoar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بخشیدن
تصویر بخشیدن
赐予 , 祝福 , 原谅
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بخشیدن
تصویر بخشیدن
przyznawać, błogosławić, przebaczać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بخشیدن
تصویر بخشیدن
дарувати , благословляти , пробачати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بخشیدن
تصویر بخشیدن
verlenen, zegenen, vergeven
دیکشنری فارسی به هلندی