جدول جو
جدول جو

معنی بخشیش - جستجوی لغت در جدول جو

بخشیش
(بَ)
بخشش و هدیه و انعام و انعامی که بکسی علاوه بر مزد و اجرت می دهند. (ناظم الاطباء). در عربی بجای حلوان (که اکنون فراموش شده) بکار رود. (از نشوءاللغه ص 93).
دزی در ذیل قوامیس عرب آرد: بخشیش (فارسی). ج، بخاشیش: انعام، بخشش. مژدگانی. (دزی ج 1 ص 55)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بخشین
تصویر بخشین
(دخترانه)
عفو کردن (نگارش کردی: بهخشین)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بخشش
تصویر بخشش
بذل مال، عطا، کرم، دهش، بخشیدن چیزی به کسی، بذل، اعطا، احسان، عطیّه، جدوا، داشاد، داشات، داشن، دهشت، منحت، داد و دهش، جود، سماحت، فغیاز، برمغاز، بغیاز، صفد، عتق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بخشی
تصویر بخشی
روحانی بودایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بخشایش
تصویر بخشایش
درگذشتن از گناه کسی، عفو
فرهنگ فارسی عمید
(بَیِ)
از جرم و گناه و تقصیر و از کشتن کسی درگذشتن. (برهان قاطع). ازجرم و گناه کسی گذشتن. (انجمن آرا). از گناه درگذشتن. (غیاث اللغات). عفو. آمرزش. (ناظم الاطباء). حنّان. (منتهی الارب). رأفت. رحمت و شفقت. گذشت. رحم. درگذشتن از گناه. تجاوز. (یادداشت مؤلف) :
ز بخشایش و بخشش و راستی
نبینم همی در دلش کاستی.
فردوسی.
اگر شاه باداد و بخشایش است
جهان پر ز خوبی و آسایش است.
فردوسی.
چو بخشایش پاک یزدان بود
دم آتش و باد یکسان بود.
فردوسی.
بخشایش و ترحم بس نیکو است خاص بر این بی زبانان. (تاریخ بیهقی).
بخشایش از که چشم همی داری
بر خویشتن خود از چه نبخشایی.
ناصرخسرو.
ای بازپسین زادۀ مصنوع نخستین
در بخشش و بخشایش و در دانش و در دین.
سنایی.
آفتاب بخششی و سایۀ بخشایشی
زآفتاب و سایه پرسیدم همین آمد جواب.
سوزنی.
اهل بخشایشم سزد که دلت
بر تن و جان من ببخشاید.
خاقانی.
ببخشایش جانور کن بسیچ
بناجانور برمبخشای هیچ.
نظامی.
نه شب خسبم نه روز آسایشم هست
نه یک ذره ز تو بخشایشم هست.
نظامی.
بتو مشغول و با تو همراهم
وز تو بخشایش تو می خواهم.
سعدی.
پسندیده ست بخشایش ولیکن
منه بر ریش خلق آزار مرهم.
سعدی (گلستان).
خدا را بر آن بنده بخشایش است
که خلق از وجودش در آسایش است.
سعدی.
بخشایش الهی گمشده ای را در مناهی چراغ توفیق فرا راه داشت. (گلستان).
حافظ از معتقدانست گرامی دارش
زآنکه بخشایش بس روح مکرم با اوست.
حافظ.
لغت نامه دهخدا
(بَ)
از فارسی بخشیش (بخشش). ج، بقاشیش. انعام. پول چائی. شاگردانه. (دزی ج 1 ص 103)
لغت نامه دهخدا
(بَ شِ شی)
منسوب به بخشش. نحله. (ترجمان القرآن جرجانی). عطیه. هبه. آنچه بخشیده می شود.
لغت نامه دهخدا
(بَ یِ)
دهی از بخش بستان آباد شهرستان تبریز است که 3679 تن سکنه دارد. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بخشی
تصویر بخشی
ناظر خرج، رئیس خزانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخشش
تصویر بخشش
داد، دهش، عطا، انعام، عطیه، بخشندگی، کرم، جود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخشایش
تصویر بخشایش
در گذشتن از جرم و گناه و تقصیر عفو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخشایش
تصویر بخشایش
((بَ یِ))
درگذشتن. عفو کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بخشش
تصویر بخشش
((بَ ش ِ))
داد، دهش، انعام، تقدیر، سرنوشت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بخشایش
تصویر بخشایش
رحم، عفو، غفران، مغفرت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بخشش
تصویر بخشش
عفو، اعطا، تقسیم
فرهنگ واژه فارسی سره
اغماض، چشم پوشی، سماحت، گذشت، عفو، آمرزش، بخشودن، رحمت، مغفرت
متضاد: انتقام
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بخشش
تصویر بخشش
Forgiveness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بخشش
تصویر بخشش
pardon
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بخشش
تصویر بخشش
vergeving
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بخشش
تصویر بخشش
용서
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بخشش
تصویر بخشش
許し
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بخشش
تصویر بخشش
סליחה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بخشش
تصویر بخشش
क्षमा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بخشش
تصویر بخشش
pengampunan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بخشش
تصویر بخشش
การให้อภัย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بخشش
تصویر بخشش
прощение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بخشش
تصویر بخشش
Vergebung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بخشش
تصویر بخشش
perdón
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بخشش
تصویر بخشش
perdono
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بخشش
تصویر بخشش
perdão
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بخشش
تصویر بخشش
宽恕
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بخشش
تصویر بخشش
przebaczenie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بخشش
تصویر بخشش
прощення
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بخشش
تصویر بخشش
affedilme
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی