- بخشنامه
- ابلاغیه
معنی بخشنامه - جستجوی لغت در جدول جو
- بخشنامه
- حکم یا دستوری که از طرف وزارتخانه یا موءسسه ای در نسخه های متعدد نویسند و بشعب و کارمندان ابلاغ کنند متحد المال
- بخشنامه ((بَ مِ))
- حکم یا دستوری که از طرف مسؤلین سازمان برای اطلاع تمام کارکنان یک مؤسسه ابلاغ شود
- بخشنامه
- دستور یا هر مطلب دیگری که از طرف وزارتخانه یا اداره ای در چندین نسخه نوشته شده و برای شعبه ها، ادارات یا کارمندان فرستاده می شود، متحدالمآل
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دستور یا مطلبی که از طرف وزارتخانه در چندین نسخه جهت شعبات دیگر بنویسند
اعلامیه
دستاویز بیع، سند بیع چیزی، قباله خرید چیزی
اسباب تجمل، تفاخر، منت، عفونامه
پاژنامه پازنامه پاچنامه
کاغذی که در آن وزن و نوع کالاهائی که از شهر بشهر دیگر حمل میشود مینویسند که گیرنده بموجب آن تحویل بگیرد
کاغذ حاوی مشخصات بار، وسیلۀ حمل، گیرنده و فرستنده که در آن وزن و نوع کالاهایی را که از شهری به شهر دیگر حمل می شود می نویسند تا گیرنده به موجب آن از گاراژ یا پست خانه تحویل بگیرد، پروانۀ باریافتن به بارگاه پادشاه، لاف، گزاف، ادعا، مباهات، تفاخر، برای مثال بتی که در سر او هست بارنامۀ حسن / ز شور عشق شده ست این دلم مسخر او ی نه بر مجاز است این شور عشق در دل من / نه بر محال است این بارنامه بر سر او (امیرمعزی - ۵۹۲) ، اسباب تجمل و بزرگی
((مِ))
فرهنگ فارسی معین
اجازه حضور به درگاه شاهان، برگه ای که در آن نوع کالا، وزن و مشخصات گیرنده و فرستنده کالا در آن نوشته شود، تجمل، تفاخر، غرور
پروژه
دیباچه، عنوان، سر نامه
لاتینی تازی شده گزر زردک از گیاهان حویج گزر زردک
روسری زنان
آنکه چیزی بخشد داد و دهش کننده عطا کننده. داده عطا شده، معاف عفو شده، قسمت شده
چادر، چارقد، روسری زنان، برای مثال دریده ماه پیکر جامه در بر / فکنده لاله گون باشامه بر سر (فخرالدین اسعد - لغتنامه - باشامه)
عطا کننده، دارای داد و دهش بسیار
مجموعه ای از کارهایی با طرح مشخص که در زمان خاصی انجام می شود، دستور کار، پرگرام، بخش های پخش شده از تلویزیون، رادیو، نمایش و مانند آن، جدولی برای انجام بعضی کارها مثلاً برنامۀ مسابقات، دستورالعمل داده شده به رایانه، آنچه در ابتدای نامه یا کتاب نوشته می شد، عنوان، دیباچه
((بَ مِ))
فرهنگ فارسی معین
عنوان، دستور کار یک مجلس، خطابه، جشن، آن چه که از رادیو، تلویزیون و سینما پخش می شود، مجموعه کارهایی که به هدف مشخصی ختم شود
Forgiving
Program
программа
прощающий
Programm
verzeihend
програма
прощаючий
wybaczający
program
perdoador