مجمع الجزایر ایران در خلیج فارس بین شبه جزیره قطر و خاک عربستان سعودی. کرسی وبندر عمده آن منامه است. (از دائره المعارف فارسی). جزیره ای واقع در خلیج پارس. (از نزههالقلوب). جزائری که امروز بنام مجمعالجزائر بحرین ذکر میشود در قدیم هر کدام نام جداگانه ای داشته است. اسامی ’اوال’ و ’مسماهیج’ یا میش ماهیک و دارین یا دیرین و ستره، حافظ سوابق خاص تاریخی این حدود می باشد. گویا در سدۀهفتم هجری باشد که بحرین جای اوال را گرفته است. ابن مجاور گوید: بحرین جزیره ای در دل دریای فارس است، همچون قلزم که در دل دریای حبشه قرار دارد. صاحب وصاف الحضره گوید: (ابوبکرسعد) همت بر استملاک دیگر جزایر مقصور گردانید و بدستیاری دولت و اقبال... جزیره اوال را که بحرین خوانند ضمیمۀ فتح... ساخت’. یاقوت گوید: بحرین در حال رفع و نصب جز به همین صورت تلفظ نمی شود و از هیچکس بصورت لفظ مرفوع یعنی بحران شنیده نشده مگر زمخشری که آن را لفظ تثنیه آورده گوید بحران در حال رفع و بحرین در حال نصب و جر است... یاقوت برای توضیح وجه تسمیۀ جزیره به اوال گفته که اوال نام بتی بود که قبیلۀ بکر بن وایل آن را می پرستیده اند... برخی دیگر پنداشته اند که جزیره اوال نام خود را از نهنگ وال یا بال گرفته که در خلیج وجود داشته است... (خلاصه از مقالۀ محیط طباطبائی در نشریۀ وزارت امور خارجه و از کتاب خلیج پارس از انتشارات وزارت اطلاعات). نامهای دیگر بحرین: سابور. بارنجان. مرزی عنک. کرخ میان. تیماو. طربال. طاب (قریه ای به بحرین و رودی بزرگ به فارس). بحران. افار. اوال. اواره. اوجار. سوارست. (یادداشت مؤلف). در اینجا جمعی ازایرانیان مجوسی بوده اند بنام اسابذه و اسبذیین شایدبمعنی اسپ بد و اسپ بدان. (یادداشت مؤلف). جزیره بحرین از نظر تقسیمات کشور جزء استان بنادر محسوب شده است. (از یادداشت های لغت نامه) : و چون از لحسا بجانب مشرق روند هفت فرسنگی دریاست، اگر در دریابروند بحرین باشد و آن جزیره ییست پانزده فرسنگ طول آن و شهری بزرگست و نخلستان بسیار دارد و مروارید ازآن دریا برآورند و هرچه غواصان برآوردندی یک نیمه سلاطین لحسا را بودی و اگر از لحسا سوی جنوب بروند به عمان رسند. (از سفرنامۀ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 112). ناحیتی است با مردم بسیار و شهرها و دیها و جایهای آبادان. (حدود العالم). سپاهش ز رومی و از فارسی ز بحرین و از کرد و از قادسی. فردوسی. تا خلق را ز خلق و دو دستش سه قله هست بحرین دو قله نیست بر اخضر سخاش. خاقانی. یتردون القلتین را از ثناش آب بحرین در زبان بست آسمان. خاقانی. ببطیحه و بطحاء و هجر و لحساء و بحرین و... امیران همه شیعی. (کتاب النقض ص 505). دیبای روم... و جواهر بحرین و آبنوس عمان. (ترجمه محاسن اصفهان ص 53). وعده گاه ملاقات مهتر موسی و مهتر خضر و الیاس (ع) همانجاست، و نام شهری است در اقلیم دوم بجانب مغرب. (آنندراج). علاوه بر این در باب بحرین رجوع شود به کتاب بحرین و خلیج فارس مرحوم اقبال و کتاب بحرین تاج بخش و نزههالقلوب ج 3 ص 23، 136، 171، 234 و 244 و معجم البلدان و ایران در زمان ساسانیان ص 86 و المعرب جوالیقی ص 38، 39، 43، 67، 69، 147 و 209 و تاریخ گزیده ص 105، 147، 168، 291، 326، 341، 507 و 712و فهرست اعلام عیون الاخبار و الوزراء و الکتاب ص 11 و75 و فهرست اعلام ایران باستان و فهرست اعلام تاریخ مغول عباس اقبال و فهرست اعلام حبیب السیر چ خیام و فهرست اعلام مجمل التواریخ و القصص و النقود ص 159 و 160 وشدالازار ص 108 و 222 و مجمل التواریخ گلستانه ص 148 و 155 و تجارب الامم ص 9، 10، 36 و 553 و تذکره الملوک چ دبیر سیاقی ص 86 و 95 و سایر کتب تاریخی و جغرافیایی
مجمع الجزایر ایران در خلیج فارس بین شبه جزیره قطر و خاک عربستان سعودی. کرسی وبندر عمده آن منامه است. (از دائره المعارف فارسی). جزیره ای واقع در خلیج پارس. (از نزههالقلوب). جزائری که امروز بنام مجمعالجزائر بحرین ذکر میشود در قدیم هر کدام نام جداگانه ای داشته است. اسامی ’اوال’ و ’مسماهیج’ یا میش ماهیک و دارین یا دیرین و ستره، حافظ سوابق خاص تاریخی این حدود می باشد. گویا در سدۀهفتم هجری باشد که بحرین جای اوال را گرفته است. ابن مجاور گوید: بحرین جزیره ای در دل دریای فارس است، همچون قلزم که در دل دریای حبشه قرار دارد. صاحب وصاف الحضره گوید: (ابوبکرسعد) همت بر استملاک دیگر جزایر مقصور گردانید و بدستیاری دولت و اقبال... جزیره اوال را که بحرین خوانند ضمیمۀ فتح... ساخت’. یاقوت گوید: بحرین در حال رفع و نصب جز به همین صورت تلفظ نمی شود و از هیچکس بصورت لفظ مرفوع یعنی بحران شنیده نشده مگر زمخشری که آن را لفظ تثنیه آورده گوید بحران در حال رفع و بحرین در حال نصب و جر است... یاقوت برای توضیح وجه تسمیۀ جزیره به اوال گفته که اوال نام بتی بود که قبیلۀ بکر بن وایل آن را می پرستیده اند... برخی دیگر پنداشته اند که جزیره اوال نام خود را از نهنگ وال یا بال گرفته که در خلیج وجود داشته است... (خلاصه از مقالۀ محیط طباطبائی در نشریۀ وزارت امور خارجه و از کتاب خلیج پارس از انتشارات وزارت اطلاعات). نامهای دیگر بحرین: سابور. بارنجان. مرزی عنک. کرخ میان. تیماو. طربال. طاب (قریه ای به بحرین و رودی بزرگ به فارس). بحران. افار. اوال. اواره. اوجار. سوارست. (یادداشت مؤلف). در اینجا جمعی ازایرانیان مجوسی بوده اند بنام اسابذه و اسبذیین شایدبمعنی اسپ بد و اسپ بدان. (یادداشت مؤلف). جزیره بحرین از نظر تقسیمات کشور جزء استان بنادر محسوب شده است. (از یادداشت های لغت نامه) : و چون از لحسا بجانب مشرق روند هفت فرسنگی دریاست، اگر در دریابروند بحرین باشد و آن جزیره ییست پانزده فرسنگ طول آن و شهری بزرگست و نخلستان بسیار دارد و مروارید ازآن دریا برآورند و هرچه غواصان برآوردندی یک نیمه سلاطین لحسا را بودی و اگر از لحسا سوی جنوب بروند به عمان رسند. (از سفرنامۀ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 112). ناحیتی است با مردم بسیار و شهرها و دیها و جایهای آبادان. (حدود العالم). سپاهش ز رومی و از فارسی ز بحرین و از کرد و از قادسی. فردوسی. تا خلق را ز خلق و دو دستش سه قله هست بحرین دو قله نیست بر اخضر سخاش. خاقانی. یتردون القلتین را از ثناش آب بحرین در زبان بست آسمان. خاقانی. ببطیحه و بطحاء و هجر و لحساء و بحرین و... امیران همه شیعی. (کتاب النقض ص 505). دیبای روم... و جواهر بحرین و آبنوس عمان. (ترجمه محاسن اصفهان ص 53). وعده گاه ملاقات مهتر موسی و مهتر خضر و الیاس (ع) همانجاست، و نام شهری است در اقلیم دوم بجانب مغرب. (آنندراج). علاوه بر این در باب بحرین رجوع شود به کتاب بحرین و خلیج فارس مرحوم اقبال و کتاب بحرین تاج بخش و نزههالقلوب ج 3 ص 23، 136، 171، 234 و 244 و معجم البلدان و ایران در زمان ساسانیان ص 86 و المعرب جوالیقی ص 38، 39، 43، 67، 69، 147 و 209 و تاریخ گزیده ص 105، 147، 168، 291، 326، 341، 507 و 712و فهرست اعلام عیون الاخبار و الوزراء و الکتاب ص 11 و75 و فهرست اعلام ایران باستان و فهرست اعلام تاریخ مغول عباس اقبال و فهرست اعلام حبیب السیر چ خیام و فهرست اعلام مجمل التواریخ و القصص و النقود ص 159 و 160 وشدالازار ص 108 و 222 و مجمل التواریخ گلستانه ص 148 و 155 و تجارب الامم ص 9، 10، 36 و 553 و تذکره الملوک چ دبیر سیاقی ص 86 و 95 و سایر کتب تاریخی و جغرافیایی
نام باستانی مردمان بی تی نیه. بی تی نیه مملکتی بود در شمال آسیای صغیر در کنار دریای سیاه، اهالی این مملکت در عهد قدیم خودشان را ’ببرین’ می نامیدند و ازین جهت این سرزمین هم ’ببری نیه’ نام داشت، ولی در قرون بعد از تراکیه مردمی به اینجا آمدند که به ’بی تی نی های تراکی’ معروف به ودند و بدین جهت این قسمت آسیای صغیر به بی تی نیه معروف گردید. (از ایران باستان پیرنیا ج 3 ص 2150). و رجوع به بی تی نیه شود
نام باستانی مردمان بی تی نیه. بی تی نیه مملکتی بود در شمال آسیای صغیر در کنار دریای سیاه، اهالی این مملکت در عهد قدیم خودشان را ’ببرین’ می نامیدند و ازین جهت این سرزمین هم ’ببری نیه’ نام داشت، ولی در قرون بعد از تراکیه مردمی به اینجا آمدند که به ’بی تی نی های تراکی’ معروف به ودند و بدین جهت این قسمت آسیای صغیر به بی تی نیه معروف گردید. (از ایران باستان پیرنیا ج 3 ص 2150). و رجوع به بی تی نیه شود