فرزند مادینه، دوشیزه، باکره دختر آفتاب: کنایه از شراب، شراب لعلی دختر تاک: کنایه از شراب، شراب انگوری، دختر تاک، انگور، خوشۀ انگور، دختر رز دختر خم: کنایه از شراب، شراب انگوری دختر رز: کنایه از شراب، شراب انگوری، دختر تاک، انگور، خوشۀ انگور، برای مثال دختر رز که تو بر طارم تاکش دیدی / مدتی شد که بر آونگ سرش در کنب است (انوری - ۴۹)
فرزند مادینه، دوشیزه، باکره دختر آفتاب: کنایه از شراب، شراب لعلی دختر تاک: کنایه از شراب، شراب انگوری، دختر تاک، انگور، خوشۀ انگور، دختر رز دختر خم: کنایه از شراب، شراب انگوری دختر رز: کنایه از شراب، شراب انگوری، دختر تاک، انگور، خوشۀ انگور، برای مِثال دختر رز که تو بر طارم تاکش دیدی / مدتی شد که بر آونگ سرش در کنب است (انوری - ۴۹)
از ’ب خ ت ر’، خرامیدن به ناز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بناز و غرور خرامیدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). خرامیدن. (زمخشری) (دهار) (زوزنی) (فرهنگ نظام). نیکو مشی کردن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (فرهنگ نظام). - به تبختر رفتن، گرازیدن. (صحاح الفرس). خرامیدگی و خرامش با ناز و شوکت و به این طرف و آن طرف میل کردن در رفتن. (ناظم الاطباء). با تکبر و نخوت راه رفتن، این معنی محدث در فارسی است. (فرهنگ نظام). راه رفتن نیک توأم با تمایل یاراه رفتن از روی تکبر و خودپسندی. (از قطر المحیط). ، تکبر. (زمخشری) : به تبخترنه بذل مال ستاند ز ملوک به تواضع نه بمنت سوی بدگو بدهد. خاقانی. لطفهای شه که ذکر آن گذشت از تبختر بر دلش پوشیده گشت. مولوی. چون بگفت آن خسته را خاتون چنین می نگنجید از تبختر بر زمین. مولوی
از ’ب خ ت ر’، خرامیدن به ناز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بناز و غرور خرامیدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). خرامیدن. (زمخشری) (دهار) (زوزنی) (فرهنگ نظام). نیکو مشی کردن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (فرهنگ نظام). - به تبختر رفتن، گرازیدن. (صحاح الفرس). خرامیدگی و خرامش با ناز و شوکت و به این طرف و آن طرف میل کردن در رفتن. (ناظم الاطباء). با تکبر و نخوت راه رفتن، این معنی محدث در فارسی است. (فرهنگ نظام). راه رفتن نیک توأم با تمایل یاراه رفتن از روی تکبر و خودپسندی. (از قطر المحیط). ، تکبر. (زمخشری) : به تبخترنه بذُل مال ستاند ز ملوک به تواضع نه بمنت سوی بدگو بدهد. خاقانی. لطفهای شه که ذکر آن گذشت از تبختر بر دلش پوشیده گشت. مولوی. چون بگفت آن خسته را خاتون چنین می نگنجید از تبختر بر زمین. مولوی