بیکاری و کاهلی و معطلی. (ناظم الاطباء). بیکار و معطل بودن. (غیاث). بیکاری و هزل. (فرهنگ نظام) : جز یاد دوست هرچه کنی عمر ضایع است جز سرّ عشق هرچه بگویی بطالت است. سعدی (غزلیات). بهرزه بی می و معشوق عمر میگذرد بطالتم بس، از امروز کار خواهم کرد. حافظ. خان مزبور از راه بطالت اظهار بطالت نموده... (درۀ نادره چ 1341 هجری شمسی انجمن آثار ملی ص 400). و رجوع به مرآت الخیال ص 332 شود
بیکاری و کاهلی و معطلی. (ناظم الاطباء). بیکار و معطل بودن. (غیاث). بیکاری و هزل. (فرهنگ نظام) : جز یاد دوست هرچه کنی عمر ضایع است جز سرّ عشق هرچه بگویی بطالت است. سعدی (غزلیات). بهرزه بی می و معشوق عمر میگذرد بطالتم بس، از امروز کار خواهم کرد. حافظ. خان مزبور از راه بِطالَت اظهار بَطالَت نموده... (درۀ نادره چ 1341 هجری شمسی انجمن آثار ملی ص 400). و رجوع به مرآت الخیال ص 332 شود
مأخوذ از تازی شجاعت. (اقرب الموارد). شجاعت و دلیری. (غیاث) (فرهنگ نظام). شجاعت و دلاوری و بی پروایی. (ناظم الاطباء) : فضیحت آن اقوام و بسالت آن مقام دید که عرصۀ زمین به عفاریت انس... موج میزد. (ترجمه تاریخ یمینی) بعد از چند روز بی محابا و درنگ برخلاف راه رای و فرهنگ خنگ بسالت به میدان جنگ رانده تا پای قلعه عنان بازنکشیدند. (درۀ نادره چ شهیدی، 1341 هجری شمسی ص 290). و رجوع به بساله شود
مأخوذ از تازی شجاعت. (اقرب الموارد). شجاعت و دلیری. (غیاث) (فرهنگ نظام). شجاعت و دلاوری و بی پروایی. (ناظم الاطباء) : فضیحت آن اقوام و بسالت آن مقام دید که عرصۀ زمین به عفاریت انس... موج میزد. (ترجمه تاریخ یمینی) بعد از چند روز بی محابا و درنگ برخلاف راه رای و فرهنگ خنگ بسالت به میدان جنگ رانده تا پای قلعه عنان بازنکشیدند. (درۀ نادره چ شهیدی، 1341 هجری شمسی ص 290). و رجوع به بساله شود
داخل شدن. مداخله کردن. این مصدر را در فارسی از ’دخل، یدخل’ عربی بقیاس ’خجالت’ و مانندهای آن ساخته اند و در عربی بجای آن ’مداخله’ مستعمل است. (فرهنگ فارسی). درآمدن. درآمدن در کاری. درآمدن مرد در آن کار که کار او نباشد. مداخله. (یادداشت مؤلف). رجوع به توسط شود
داخل شدن. مداخله کردن. این مصدر را در فارسی از ’دخل، یدخل’ عربی بقیاس ’خجالت’ و مانندهای آن ساخته اند و در عربی بجای آن ’مداخله’ مستعمل است. (فرهنگ فارسی). درآمدن. درآمدن در کاری. درآمدن مرد در آن کار که کار او نباشد. مداخله. (یادداشت مؤلف). رجوع به توسط شود
شتران. جمع واژۀ بختی. (یادداشت مؤلف) ، کنایه از مظلوم و خوار و تسلیم کردن و به خواری و زاری افگندن. (ناظم الاطباء) (برهان قاطع) (آنندراج). - بخاک افگنده، مظلوم. بخاک افتاده
شتران. جَمعِ واژۀ بختی. (یادداشت مؤلف) ، کنایه از مظلوم و خوار و تسلیم کردن و به خواری و زاری افگندن. (ناظم الاطباء) (برهان قاطع) (آنندراج). - بخاک افگنده، مظلوم. بخاک افتاده
شجاعت و دلیری. (ناظم الاطباء). دلیری. (غیاث) (فرهنگ نظام). مردانگی: خان مزبور از راه بطالت اظهار بطالت نمود. (درۀ نادره چ 1341 هجری شمسی انجمن آثار ملی ص 400)
شجاعت و دلیری. (ناظم الاطباء). دلیری. (غیاث) (فرهنگ نظام). مردانگی: خان مزبور از راه بِطالت اظهار بَطالَت نمود. (درۀ نادره چ 1341 هجری شمسی انجمن آثار ملی ص 400)