- بخا
- خوشا (براو)، خوشا براو (شاد پروبال او بخاله تا امام جمله آزادان شد او (مثنوی)
معنی بخا - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ترکی ک زولانه زاولانه آهنی که برپای ستوران بندند حلقه و زنجیری که دست و پای چهار پایان را بدان بندند بخاو
مرد سخت بخیل
گازی است که از مواد مرطوب در حال تبخیر جدا شود یا بر اثر حرارت از مایعات یا جامدات بهوا رود
ماده ای که از مادۀ در حال تبخیر جدا شود و به هوا برود، صورت گازی ماده، گاز
بخو، حلقه و زنجیر یا ریسمانی که به پای چهارپایان یا زندانیان ببندند، تاتوره، داتوره، تاتوله
((بُ))
فرهنگ فارسی معین
گازی که از مواد مرطوب در حال تبخیر جدا شود یا در اثر حرارت از مایعات یا جامدات برخیزد و به هوا رود
Vapor
Dampf
vapor
vapore
vapeur
ไอน้ำ
طويلٌ
वाष्प
אֵדִים
mvuke
বাষ্প
خوار وحقیر کردن
پیشانی بخاک مالیدن، اظهار عبودیت کردن
بجهت، بسبب، برای خاطر
دستگاهی است که در زمستان برای گرم کردن هوای اطاق بکار میرود و در آن نفت یا زغال یا هیزم میسوزانند و یا برق یا گاز کار میکند
منسوب به بخارا از اهل بخارا بخاری