- بحیره
- دریاچه دریاچه
معنی بحیره - جستجوی لغت در جدول جو
- بحیره
- دریاچه، دریای کوچک که از هر طرف خاک بر آن احاطه کرده باشد
- بحیره ((بُ حَ رِ))
- دریاچه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بینایی، زیرکی، خون دوشیزگی، سپر و زره، گواه -6 آور (یقین)، پنبه
نو باوه، زودرس نو بر
مونث بحری: دریایی
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
نام عابدی نصرانی که بیست سال قبل از نبوت پیامبر، در حوالی شام با پیامبر مصادف شد و علائم نبوت را در پیشانی پیامبر دید و بشارت داد که در آینده به پیامبری مبعوث خواهد شد
گران کابین، آزاده، کوته بالا: در زنان
گمراه ضال
شهر، مرغزار، آبخیز، تالاب، بوستان بزرگ
پوسه کف کف کثیف و لعاب مانندی که حول نی ها و گیاهانی که در حال پوسیدگی و خشک شدن هشتند پدیدار میشود
سنگ شبه شبق
گل دریا لژن