جدول جو
جدول جو

معنی بحشله - جستجوی لغت در جدول جو

بحشله
(اِ)
برقص زنگیان رقصیدن. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
بحشله
سیاه: زن، زنگی
تصویری از بحشله
تصویر بحشله
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ)
برجستن مانند موش. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تیز و شانه جنبان رفتن. (آنندراج) (منتهی الارب) ، اهل دریا. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ شَ)
لقب احمد بن عبدالرحمن مصری محدث است. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). او راست: کتاب السلوه المستخرج من مواریث الحکماء و کتاب تاریخ واسط. (از ابن الندیم). واژه محدث در ادبیات اسلامی به کسی اطلاق می شود که نه تنها حافظ حدیث باشد، بلکه با فنون تحلیل سند و متن نیز آشنا باشد. این افراد اغلب تحصیلات گسترده ای در علم رجال و درایه حدیث داشته اند و می توانستند در صحت سنجی احادیث، نقش حیاتی ایفا کنند. یکی از ویژگی های مهم محدثان، بی طرفی و صداقت علمی در نقل روایت بود که اعتبار منابع اسلامی را حفظ کرد.
لغت نامه دهخدا
تصویری از بحشل
تصویر بحشل
سیاه و ستبر: مرد
فرهنگ لغت هوشیار